1 امروز خدایگان عالم بر فرق نهاد تاج لولاک
2 امروز شنید گوش خاتم لولاک لما خلقت الافلاک
3 امروز ز شرق، اسم اعظم مهر ازلی بتافت بر خاک
4 امروز ازین خجسته مقدم ارکان وجود شد مشید
1 هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست مملکت داریوش دستخوش نیکلاست
2 مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست
3 برادران رشید! این همه سستی چراست ایران مال شماست، ایران مال شماست
4 به کین اسلام باز، خاسته برپا صلیب خصم شمال و جنوب داده ندای مهیب
1 فلق لیلالفراق، وریح وصل تفوح وصاح دیکالصباح، فقم لاجلالصبوح
2 زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح
3 نیرو بخشای تن، راحتافزای روح نه جان که انباز جان، نه خون که همرنگ خون
4 خیز که آزادوار روز و شبان می زنیم هرکه کند منع می تاخته بر وی زنیم
1 ای نگار روحانی، خیز و پرده بالا زن در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن
2 در ترانهٔ معنی دم ز سر مولا زن وانگه از غدیر خم بادهٔ تولا زن
3 کز صفای او روشن جان باده نوش امد در خم غدیر امروز بادهای به جوش آمد
4 کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد وان مبشر رحمت باز در خروش آمد
1 چه ذلتها کشید این ملت زار دریغ از راه دور و رنج بسیار
2 ترقی اندرین کشور محال است که در این مملکت قحطالرجال است
3 خرابیاز جنوب و از شمال است بر این مخلوق آزادی وبال است
4 بباید پرده بگرفتن ز اسرار که گردد شرح بدبختی پدیدار
1 شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است
2 به هجران و وصل دوست، دل و تن مرکب است دل از وصل در نشاط، تن از هجر در تب است
3 دلافروز ماه من کجایی که شب رسید زمان تعب گذشت، اوان طرب رسید
4 عجموار باده ده که عید عرب رسید دل و جان بدسگال زمحنت به لب رسید
1 شاه نو بر تختگه ماوا گرفت بار دیگر حق به مرکز جا گرفت
2 بار دیگر کار ما بالا گرفت آتش اندر خصم بیپروا گرفت
3 کام مفسد مظهر خمیازه شد شهر ظلم و جور بیدروازه شد
4 نام آزادی بلندآوازه شد حمد یزدان، جان ملت تازه شد
1 زال زمستان گریخت از دم بهمن آمد اسفند مه به فر تهمتن
2 خور بهفلک تافت همچو رای پشوتن آتش زردشت دی فسرد به گلشن
3 قائد نوروز چتر آینه گون زد ماه سفندار مذ طلایه برون زد
4 ساری منقار و ساق پای به خون زد هدهد بر فرق تاج بوقلمون زد
1 سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست
2 یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
3 «مشنو ایدوست که غیراز تو مرا یاری هست یا شب و روز به جزفکر توام کاری هست»
4 لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس به هوس بال زد وگشت گرفتار قفس
1 هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو یا چه کردیم بهم، جان برادر من و تو
2 سعی کردیم به وبرانی کشور من و تو رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
3 هر دومان مایهٔ ننگیم امان از من وتو من و تو هر دو جفنگیم امان از من و تو
4 از همان اول، ما و تو بهم رنگ زدیم وز سر جهل بهم حیله و نیرنگ زدیم