انگور شد آبستن از ملکالشعرا بهار مسمطات 652
1. انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور
برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
...
1. انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور
برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
...
1. زال زمستان گریخت از دم بهمن
آمد اسفند مه به فر تهمتن
...
1. ای نگار روحانی، خیز و پرده بالا زن
در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن
...
1. پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود
که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
...
1. مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار
مژدهٔ فتحالفتوح داد به ما کردگار
...
1. شاه نو بر تختگه ماوا گرفت
بار دیگر حق به مرکز جا گرفت
...
1. فلق لیلالفراق، وریح وصل تفوح
وصاح دیکالصباح، فقم لاجلالصبوح
...
1. هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو
یا چه کردیم بهم، جان برادر من و تو
...
1. مژده که روی خدا ز پرده برآمد
آیت داور به خلق جلوه گر آمد
...
1. شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است
شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است
...
1. چار ماه است که مهمل شده کار بلدی
آخر این قوم ندادند قرار بلدی
...
1. مهرگان آمد و دشت و دمن در خطر است
مرغکان نوحه برآرید چمن درخطر است
...