1 هرکرا دوست شدم دشمن جان گشت مرا بخت من دشمن من بود عیان گشت مرا
1 باشدکه پای سفله به گنجی فرو رود زان گنج، قیمتی نفزاید لئیم را
2 بیقیمت است گرچه به زر برکشی لئیم ارزنده است اگر بفروشی کریم را
3 هرگز بهای خر نفزاید به نزد عقل گر برنهی به خر طبق زرّ و سیم را
1 سکته کرد و مرد ایرج میرزا قلب ما افسرد ایرج میرزا
2 بود مانند می صاف طهور خالی از هر درد ایرج میرزا
3 سعدی ای نو بود و چون سعدی به دهر شعر نو آورد ایرج میرزا
4 از دل یاران به اشعار لطیف زنگ غم بسترد ایرج میرزا
1 دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون بشد صبوری ازما چوشد صبوری ما
2 دریغ از آن دل آگاه و خاطر دانا که بردرند ز غم جامه صبوری ما
3 صبوری آن ملک شاعران طوس برفت به خانقاه غم آمد دل سروری ما
4 تنم بسوخت ز اندوه هجر و دوری او چگونه ساخت ندانم به هجر و دوری ما
1 هشت تن در هشت معنی شهرهاند اندر ادب چار شاعر در عجم پس چار شاعر در عرب
2 درگه رامش «ظهیر» و «نابغه» هنگام خوف گاه کین «اعشی قیس» و «عنتره» گاه غضب
3 ور ز اشعار عجم خواهی و استادان خاص رو ز شعر چار تن کن چار معنی منتخب
4 وصف را از «طوسی» و اندرز را از «پارسی» عشقرا از «سجزی» و هجو از«ابیوردی» طلب
1 مادر باباشمل رفت از جهان هفتهای باباشمل بربست لب
2 مرگ مادر خاطرش افسرده کرد گشت خاموش آن تنور ملتهب
3 لیک با این سوگواریهای سخت ماتم مادر نباشد بلعجب
4 با غم کشور، غم مادرکجاست؟! چون که مرگ آمد فرامش گشت تب
1 گو، ز من باد سحرگه به صفاهانی زشت که کیی تو که به رخ بستهای از حیله نقاب
2 غیرت از جنس تو برخیزد اگر برخیزد سنبل از شوره، می از سرکه و ماهی ز سراب
3 تیر در چشم تو چونان که به چشم تو مژه تیز بر ریش تو چونان که به ریش تو گلاب
4 پنجهات باد قلم تا که به دست تو قلم در پیت باد بلا تا که به پیش تو کتاب
1 اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب یکی به تیغ ملک بین مدار آتش و آب
1 رفیقی داشتم بل اوستادی کهصرف صحبتش می گشت اوقات
2 علوم روح را تدریس می کرد برین سرگشتهٔ جهل و خرافات
3 بهم دادیم قولی صادقانه که از ما هرکه گردد زودتر مات
4 شب هفتم رفیق خویشتن را کند در عالم رویا ملاقات
1 هرکه او نغمهٔ شوری بنواخت ضرر و زحمت «شوری» نشناخت
2 کار اسلام خراب آن کس کرد که پسازمرگ نبی شوری ساخت
3 قتل عثمان شد از آن روز درست که عمر کار به شوری انداخت
4 هرکه در بازی خود شوری کرد تجربت شدکه در آن بازی باخت