1 میبرد تا به خدمت ذوالمن کش کشانش، دوشاخه در گردن
2 دو نهال است رسته از یک بیخ میوهشان نفس و طبع را توبیخ
3 کرسی «لا» مثلثی است صغیر اندر او مضمحل، جهان کبیر
4 هرکه رو از وجود محدث تافت ره به کنجی از آن مثلث یافت
1 هان، مدان بیگار تکلیفان عام هان! مدان ضایع رسالات و پیام
2 باید اول آید از حق نهی و امر غیر مختص، نه به زید ونه به عمرو
3 ز استماع آن دو تا بارز شده است شوق مکنونی که در نیک و بد است
4 امر و نهی شرع و عقل و دین ز رب شرط شوق این و آن دان، نه سبب
1 هر یک از موجود، با طوری وجود بهر او موجود شد، انسان نمود
2 بود امر ممکنی از ممکنات در ازل ممتاز از غیرش به ذات
3 بود اما بودنی علمی و بس حد علم ارچه نشد مفهوم کس
4 مأخذ کل، قدرت بیمنتهی است بیکم و بیکیف و أین و متی است
1 داشت هر ذاتی، چو در علم ازل خواهش خود را به نوعی از عمل
2 بالسان حال کرد از حق سؤال تا میسر سازدش در لایزال
3 گر میسر خیر شد، توفیق دان گر میسر شر بشد، خذلانش خوان
4 نی میسر این جز الحان سؤال گرچه بیمسول فعل آمد محال
1 بار الها، ما ظلوم و هم جهول از تو میخواهیم، تسلیم عقول
2 زانکه عقل هر که را کامل کنی خیر دارینی بدو واصل کنی
3 عقل، چون از علم کامل میشود وز تعلم، علم حاصل میشود
4 در تعلم، هست دانا ناگزیر استفاضه باید از شیخ کبیر