1 عابدی از قوم اسرائیلیان در عبادت بود روزان و شبان
2 روی از لذات جسمی تافته لذت جان در عبادت یافته
3 قطعهای از ارض بود او را مکان کز سرای خلد میدادی نشان
4 صیت عابد رفت تا چرخ کبود بس که بودی در رکوع و در سجود
1 عقلها را داده ایزد اعتداد مختلف اقدار بر حسب مواد
2 شعلهها هریک به حدی منتهی است مشعلی از شمع جستن، ابلهی است
3 پس ز هر نفسی، فروغی ممکن است چون به فعل آید، توانی گفت هست
4 سعی میکن تا به فعل آید تمام ورنه خواهی بود ناقص، والسلام
1 چیست دانی عقل در نزد حکیم؟ مقتبس، نوری ز مشکوة قدیم
2 از برای نفس تا سازد عیان از معانی، آنچه میتابد بر آن
3 چون جمال عقل، عین ذات اوست نیستش محتاج عینی کو نکوست
4 بلکه ذاتش هم لطیف و هم نکوست دیگران را نیز نیکویی به اوست
1 هان، مدان بیگار تکلیفان عام هان! مدان ضایع رسالات و پیام
2 باید اول آید از حق نهی و امر غیر مختص، نه به زید ونه به عمرو
3 ز استماع آن دو تا بارز شده است شوق مکنونی که در نیک و بد است
4 امر و نهی شرع و عقل و دین ز رب شرط شوق این و آن دان، نه سبب
1 میبرد تا به خدمت ذوالمن کش کشانش، دوشاخه در گردن
2 دو نهال است رسته از یک بیخ میوهشان نفس و طبع را توبیخ
3 کرسی «لا» مثلثی است صغیر اندر او مضمحل، جهان کبیر
4 هرکه رو از وجود محدث تافت ره به کنجی از آن مثلث یافت
1 هر یک از موجود، با طوری وجود بهر او موجود شد، انسان نمود
2 بود امر ممکنی از ممکنات در ازل ممتاز از غیرش به ذات
3 بود اما بودنی علمی و بس حد علم ارچه نشد مفهوم کس
4 مأخذ کل، قدرت بیمنتهی است بیکم و بیکیف و أین و متی است
1 ای لوای اجتهاد افراشته روزهٔ هر روز، عادت ساخته
2 اهل وحدت را به شقوت کرده حکم بستهشان در ربقهٔ صم و بکم
3 هان، مشو مغرور بر افعال خود هان مشو مسرور بر احوال خود
4 این عبادتهای تو مقبول نیست تا ندانی عاقبت، کار تو چیست
1 ای که روز و شب زنی از علم لاف هیچ بر جهلت نداری اعتراف
2 ادعای اتباع دین و شرع شرع و دین مقصود دانسته به فرع
3 و آن هم استحسان و رأی از اجتهاد نه خبر از مبداء و نه از معاد
4 بر ظواهر گشته قائل، چون عوام گاه ذم حکمت و گاهی کلام
1 ای خوشا نفسی که شد در جستجو بس تفحص کرد حق را کو به کو
2 در همه حالات، حق منظور داشت حق ورا دانست، ناحق را گذاشت
3 گر چنینی، هر کتابی را بخوان عاقبت، مأجوری خود را بدان
4 ورنه حق مقصود داری ای خبیث بر تو حجت باشد این علم حدیث
1 بینمازی با یکی از اهل راز خواست گوید علت ترک نماز
2 گفت : هر وقتی که کردم قصد آن آفتی آمد به مالم، ناگهان
3 و آن دگر گفتش که من کردم نماز مدتی بسیار و شبهای دراز
4 تا برون آیم ز فقر و احتیاج گیرد آن دکان و بازارم رواج