1 عابدی، در کوه لبنان بد مقیم در بن غاری، چو اصحاب الرقیم
2 روی دل، از غیر حق برتافته گنج عزت را ز عزلت یافته
3 روزها، میبود مشغول صیام قرص نانی، میرسیدش وقت شام
4 نصف آن شامش بدی، نصفی سحور وز قناعت، داشت در دل صد سرور
1 نان و حلوا چیست ای شوریده سر؟ متقی خود را نمودن بهر زر
2 دعوی زهد از برای عز و جاه لاف تقوی، از پی تعظیم شاه
3 تو نپنداری کزین لاف و دروغ هرگز افتد نان تلبیست به دوغ؟
4 خرده بینانند در عالم بسی واقفند از کار و بار هر کسی
1 بود در شهر هری، بیوه زنی کهنه رندی، حیلهسازی، پرفنی
2 نام او، بیبی تمیز خالدار در نمازش، بود رغبت بیشمار
3 با وضوی صبح، خفتن میگزارد نامرادان را بسی دادی مراد
4 کم نشد هرگز دواتش از قلم بر مراد هرکسی، میزد رقم
1 نان و حلوا چیست؟ این تدریس تو کان بود سرمایهٔ تلبیس تو
2 بهر اظهار فضیلت، معرکه ساختی، افتادی اندر مهلکه
3 تا که عامی چند سازی دام خویش با صد افسون، آوری در دام خویش
4 چند بگشایی سر انبان لاف؟ چند پیمایی گزاف اندر گزاف؟
1 نان و حلوا چیست؟ اسباب جهان کافت جان کهانست و مهان
2 آنکه از خوف خدا دورت کند آنکه از راه هدی دورت کند
3 آنکه او را بر سر او باختی وز ره تحقیق، دور انداختی
4 تلخ کرد این نان و حلوا کام تو برد آخر، رونق اسلام تو
1 عارفی از منعمی کرد این سؤال: کای تو را دل در پی مال و منال
2 سعی تو، از بهر دنیای دنی تا چه مقدار است؟ ای مرد غنی!
3 گفت: بیرون است از حد شمار کار من این است در لیل و نهار
4 عارفش گفت: این که بهرش در تکی حاصلت زان چیست؟ گفتا: اندکی
1 نان و حلوا چیست، دانی ای پسر؟ قرب شاهان است، زین قرب، الحذر
2 میبرد هوش از سر و از دل قرار الفرار از قرب شاهان، الفرار
3 فرخ آنکو رخش همت را بتاخت کام از این حلوا و نان، شیرین نساخت
4 قرب شاهان، آفت جان تو شد پایبند راه ایمان تو شد
1 نوجوانی از خواص پادشاه میشدی، با حشمت و تمکین، به راه
2 دل ز غم خالی و سر پر از هوس جمله اسباب تنعم پیش و پس
3 بر یکی عابد، در آن صحرا گذشت کاو علف میخورد، آن آهوی دشت
4 هر زمان، در ذکر حی لایموت شکر گویان کش میسر گشت قوت
1 نان و حلوا چیست؟ ای فرزانه مرد منصب دنیاست، گرد آن مگرد
2 گر بیالایی از او دست و دهان روی آسایش نبینی در جهان
3 منصب دنیا نمیدانی که چیست؟ من بگویم با تو، یک ساعت بایست
4 آنکه بندد از ره حق پای مرد آنکه سازد کوی حرمان جای مرد
1 نان و حلوا چیست؟ قیل و قال تو وین زبان پردازی بیحال تو
2 گوش بگشا، لب فرو بند از مقال هفته هفته، ماه ماه و سال سال
3 صمت عادت کن که از یک گفتنک میشود تاراج، این تخت الحنک
4 ای خوش آنکو رفت در حصن سکوت بسته دل در یاد «حی لایموت»