1 نگشود مرا ز یاریت کار دست از دلم ای رفیق! بردار
2 گرد رخ من، ز خاک آن کوست ناشسته مرا به خاک بسپار
3 رندیست ره سلامت ای دل! من کردهام استخاره، صد بار
4 سجادهٔ زهد من، که آمد خالی از عیب و عاری از عار
1 آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
2 ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار
3 در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد ای دیده! اشک میریز، ای سینه! باش افگار
4 هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم راه زیارت است این، نه راه گشت بازار
1 اگر کنم گله من از زمانهٔ غدار به خاطرت نرسد از من شکسته غبار
2 به گوش من، سخنی گفت دوش باد صبا من از شنیدن آن، گشتهام ز خود بیزار
3 که بنده را به کسان کردهای شها! نسبت که از تصور ایشان مرا بود صد عار
4 شها! شکایت، خود نیست گرچه از آداب ولی به وقت ضرورت، روا بود اظهار
1 الهی الهی، به حق پیمبر الهی الهی، به ساقی کوثر
2 الهی الهی، به صدق خدیجه الهی الهی، به زهرای اطهر
3 الهی الهی، به سبطین احمد الهی، به شبیر الهی! به شبر
4 الهی به عابد! الهی به باقر الهی به موسی، الهی به جعفر
1 تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
2 من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
3 تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
4 هشیاریم افتاد به فردای قیامت زان باده که از دست تو نوشیدهام امروز
1 روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
2 شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز این بود مرا فایده از دیدن تبریز
3 ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز
4 فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز
1 پای امیدم، بیابان طلب گم کردهای شوق موسایم، سر کوی ادب، گم کردهای
2 باد گلزار خلیلم، شعله دارم در بغل نالهٔ ایوب دردم، راه لب گم کردهای
3 میکند زلفت منادی بر در دلها که من گوهر خورشید در دامان شب گم کردهای
4 گوهر یکتای بحر دودمان دانشم لیکن از ننگ سرافرازی، لقب گم کردهای
1 من آینهٔ طلعت معشوق وجودم از عکس رخش مظهر انوار شهودم
2 ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد آن دم که ملائک همه کردند سجودم
3 تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم
1 به شهر عافیت، مأوی ندارم بغیر از کوی حرمان، جا ندارم
2 من از پروانه دارم چشم تحسین ز عشاق دگر، پروا ندارم
3 بهشتم میدهد رضوان به طاعت سر و سامان این سودا ندارم
4 بهائی جوید از من زهد و تقوی سخن کوتاه، من اینها ندارم
1 مقصود و مراد کون دیدیم میدان هوس، به پی دویدیم
2 هر پایه کزان بلندتر بود از بخشش حق، بدان رسیدیم
3 چون بوقلمون، به صد طریقت بر اوج هوای دل، تپیدیم
4 رخ بر رخ دلبران نهادیم لحن خوش مطربان شنیدیم