آثار شیخ بهایی

صفحه 2 از 3
3 اثر از غزلیات در دیوان اشعار شیخ بهایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار شیخ بهایی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار شیخ بهایی

1 مقصود و مراد کون دیدیم میدان هوس، به پی دویدیم

2 هر پایه کزان بلندتر بود از بخشش حق، بدان رسیدیم

3 چون بوقلمون، به صد طریقت بر اوج هوای دل، تپیدیم

4 رخ بر رخ دلبران نهادیم لحن خوش مطربان شنیدیم

1 پای امیدم، بیابان طلب گم کرده‌ای شوق موسایم، سر کوی ادب، گم کرده‌ای

2 باد گلزار خلیلم، شعله دارم در بغل نالهٔ ایوب دردم، راه لب گم کرده‌ای

3 می‌کند زلفت منادی بر در دلها که من گوهر خورشید در دامان شب گم کرده‌ای

4 گوهر یکتای بحر دودمان دانشم لیکن از ننگ سرافرازی، لقب گم کرده‌ای

1 مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی ادر کأسا و ناولها، الا یا ایها الساقی

2 شراب عشق، می‌سازد تو را از سر کار آگه نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی

3 الا یاریح! ان تمرر علی وادی أخلائی فبلغهم تحیاتی و نبئهم باشواقی

4 وقل یا سادتی انتم بنقض العهد عجلتم و انی ثابت باق علی عهدی و میثاقی

1 دلا! باز این همه افسردگی چیست؟ به عهد گل، چنین پژمردگی چیست؟

2 اگر آزرده‌ای از توبهٔ دوش دگر بتوان شکست، آزردگی چیست؟

3 شنیدم گرم داری حلقه، ای دوست! بهائی! باز این افسردگی چیست؟

1 یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی از که دوری و با که هم نفسی

2 ناز بر بلبلان بستان کن! تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی

3 تا کی ای عندلیب عالم قدس! مایل دام و عاشق قفسی؟

4 تو همایی، همای، چند کنی گاه، جغدی و گاه، خرمگسی؟

1 تا سرو قباپوش تو را دیده‌ام امروز در پیرهن از ذوق نگنجیده‌ام امروز

2 من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم از طرز نگاه تو چه فهمیده‌ام امروز

3 تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد بر خود، چو سر زلف تو پیچیده‌ام امروز

4 هشیاریم افتاد به فردای قیامت زان باده که از دست تو نوشیده‌ام امروز

1 شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان که صبح وصل نماید در آن، شب هجران

2 شبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشید سیاه روی نماید چو خال ماهرخان

3 ز آه تیره‌دلان، آنچنان شده تاریک که خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکان

4 زمانه همچو دل من، سیاه روز شده گهی که سر کنم از غم، حکایت دوران

1 دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

2 ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح! نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

3 مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

4 بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

1 جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا ای قاصد جانان تو را صد جان و دل بادا فدا

2 بالله اخبرنی بما قد قال جیران الحمی حرف دروغی از لب جانان بگو بهر خدا

3 یا ایها الساقی أدر کأس المدام فانها مفتاح ابواب النهی مشکوة انوار الهدی

4 قد ذاب قلبی یا بنی شوقا الی اهل الحمی خوش آنکه از یک جرعه می، سازی مرا از من جدا

1 من آینهٔ طلعت معشوق وجودم از عکس رخش مظهر انوار شهودم

2 ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد آن دم که ملائک همه کردند سجودم

3 تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم

آثار شیخ بهایی

3 اثر از غزلیات در دیوان اشعار شیخ بهایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار شیخ بهایی شعر مورد نظر پیدا کنید.