آثار آذر بیگدلی

صفحه 21 از 21
21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 بیک ایما، همانکه میدانی برد از ما همانکه میدانی

2 عارضت از بهار خط، چمن است چمن آرا همانکه میدانی

3 شمع، تو: ما، همینکه می بینی سرو، تو، ما همانکه میدانی

4 رخت امشب ز حسن روز افزون ماه و، فردا همانکه میدانی

1 ای بسیما، همانکه میدانی؛ تو شهی، ما همانکه میدانی

2 ز آستان تو، عاشقان رفتند؛ مانده بر جا همانکه میدانی

3 کوهکن، جان ز شوق کند که داشت کارفرما همانکه میدانی

4 چون خرامان بگلشنت بیند افتد از پا همانکه میدانی

1 کنی تا چند آزارم که زاری‌های من بینی؟! به یاری کوش چون یاران، که یاری‌های من بینی!

2 سپردم دل، چو روز اولم دیدی، سرت گردم؛ بیا تا روز آخر جان‌سپاری‌های من بینی

3 تو کز شوخی قرارت نیست بر مرکب، تماشا کن که چون گرد از قفایت بی‌قراری‌های من بینی!

4 نخستت بی‌وفا گفتند و، نشنیدم ز کس، اکنون بیا کز طعن مردم، شرمساری‌های من بینی

1 پیران بی گنه را، کشتی گر از نگاهی؛ جرمی نداری آری، طفلی و بیگناهی

2 هر جا نسیمی آید، کز وی دلم گشاید؛ خوشدل شوم که شاید، پیکی رسد زراهی

3 رحمی، وگرنه ترسم از سوز دل چو شمعم؛ ریزد ز دیده اشکی، خیزد ز سینه آهی

4 ای آنکه با رقیبان، همصحبتی دمادم دردم بجو زمانی، حالم بپرس گاهی

1 کجایی یوسف ثانی، کجایی؟! جدا از پیر کنعانی کجایی؟!

2 بدست اهرمن، حیف است خاتم تو ای دست سلیمانی کجایی؟!

3 سردت گردم، کنون از صحبت دوش؛ نداری گر پشیمانی کجایی

4 چو افتد فکر معموری بخاطر همین گویم که ویرانی کجایی؟!

1 دلا، پیام من و او، اگر بهم تو نگویی بگو بجز تو که گوید؟ تو محرم من و او یی!

2 برو چو بوی گلت، سوی گلشنی بتماشا؛ گلی که از چی او چشم بلبلی است نبویی

3 دلم که بردی و بی قدرداریش، بود آن دل که قدر دانیش آن دم، که گم کنی و بجویی

4 دریغ و درد، که راز نهان غیر و تو را من ز غیر پرسم و گوید، چوپرسم از تو، نگویی!

1 کاکل عنبرین نهان، زیر کلاه کرده‌ای روز هزار کس چو من تار و، سیاه کرده‌ای

2 گرد رخ ز ماه به، داده به زلف چون زره، تاب و زرشک خون گره، در دل ماه کرده‌ای

3 تا ز کنارم از جفا، رفته‌ای ای پسر مرا گوش به در نشانده‌ای، چشم به راه کرده‌ای

4 کشتن بی‌گنه اگر، نیست گنه به مذهبت؛ در همه عمر جان من، پس چه گناه کرده‌ای؟!

1 چند روزی شد، که از من بی‌سبب رنجیده‌ای بهر قتلم، با رقیبان مصلحت‌ها دیده‌ای

2 خجلتی داری، به سوی من نمی‌بینی؟! مگر اینکه با خود دشمنت فهمیده‌ام، فهمیده‌ای؟!

3 تا نماند از تو امیدی مرا، از غیر هم چند روزی از برای مصلحت رنجیده‌ای

4 از محبت نیست مقصودت، فریب مردم است اینکه احوال مرا، از دیگران پرسیده‌ای

آثار آذر بیگدلی

21 اثر از غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی