4 اثر از قصاید در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 من کیستم، آن درد کش صاف ضمیرم؛ کز لای خم و رشحه ی خمر است خمیرم!

2 در جرگه ی ارباب هنر، نیست مثالم؛ در حلقه ی اصحاب نظر، نیست نظیرم

3 در خرقه ی مجنون که بود پوست، پلاسم؛ در پیکر لیلی که سمن بوست، حریرم

4 باد سحرم، در چمن افتاده عبورم؛ گلبن بسر، از بوی گل افشانده عبیرم

1 خوانده بر خوان فلکم، هان چکنم؟! خون دل، مایده ی خوان چکنم؟!

2 میزبان را، همه ابنای زمان بیکی خوان شده مهمان چکنم؟!

3 گشته هم کاسه، سیه کاسه ی چند؛ دست در کاسه ی ایشان چکنم؟!

4 با چنین خلق، که هم خورده نمک هم شکستند نمکدان چکنم؟!

1 جان ز من خواسته جانان چکنم؟! چکنم گر ندهم جان چکنم؟!

2 منع دل میکنم از عشق، ولی چون دلم نیست بفرمان چکنم؟!

3 پیرم و، عشق جوانی دستم برندارد ز گریبان، چکنم؟!

4 باورم نامد ازو عهد، ولی خورد سوگند به قرآن چکنم؟!

1 ایا نسیم صبا، کت مبارک است قدوم؛ مبارکی و قدوم تو لازم و ملزوم

2 ز شاهدانت، پیغام شهد و من محرور؛ ز گلرخانت ره آورد ورد و، من مزکوم!

3 نه مایلم بسر زلف مشکسای ایاز نه عاشقم بلب شهدپرور کلثوم

4 هوای شاهد و گلرخ، نمانده در سر من؛ برو بخطه ی شیراز، آن مبارک بوم

1 صباح عید صبوحی طلب، صحیح و سقیم یکی بفتوی عقل و، یکی بحکم حکیم

2 کشیده رخت بمیخانه، چون به کعبه حجیج دویده هر سو مستانه، چون بباغ نسیم

3 بناگه، از طرفی شد، عمارتی پیدا؛ نهاده هندوی بامش بسر ز خور دیهیم

4 فشانده ابر بهارش، بصحن و بام گلاب؛ رسانده باد شمالش، بهر مشام شمیم!

1 فرود آمد چو شاه اختران، زین نیلگون توسن افق را نعل سیمین هلال افتاد بر دامن

2 شب آمد شد سلیمان فلک در خلوت مغرب فروزان حلقه ی انگشتری ز انگشت اهریمن

3 گریزان شد ز ضحاک فلک، جمشید خور اینک؛ تهی جام جهان افروزش اندر ظرف نیلی دن

4 مه نو، چون منیژه تن نزار و، قد خم افتاده؛ بطرف چاه مغرب، مهرش اندر چاه چون بیژن

1 شاها ز کاسه ی سر دشمن، شراب خواه؛ وز بانگ کوس فتح، نوای رباب خواه

2 چون شاهباز، از پر کبکان اتاقه زن چون شرزه شیر، از دل گوران کباب خواه

3 از لعل، آنکه آب ز مینای خضر ریخت؛ تا شویی آن لبان می آلوده، آب خواه

4 وز جزع، آنکه خواب ز چشم غزال برد از رنج راه، تا شوی آسوده خواب خواه

1 پیش که شاه اختران، تیغ کشد بلشکری؛ خیز مگر ببرق می، برقع صبح بردری

2 پیش که صبح از طرب، خنده کند بزیر لب؛ خیز که در وداع شب، جام بگریه آوری

3 پیش که پرتو افگند، مهر بدشت خاوران؛ خیز و فرو نشان ز می، شعله ی شمع خاوری

4 پیش که خازن سحر، مخزن در پراگند؛ از قطرات باده کن، جم چو درج جوهری

1 از صفاهان، بوی جان آید همی؛ بوی جان از اصفهان آید همی!

2 اصفهان، مصر و چو مهر، از خانه صبح یوسفی بر هر دکان آید همی!

3 رشته ی جان برکف، آنجا زال چرخ! چون کلاف ریسمان آید همی!

4 اصفهان، شام و، صفای صبح آن چشم را بر دل گران آید همی!

1 چو مهر باختری، همچو ماه کنعانی شد از فسون زلیخای چرخ زندانی

2 برادران حسود ستارگان دادند ز دست، یوسف خورشید را بارزانی

3 برآمد از افق شرق مه، چو بن یامین؛ جهان چو دیده ی یعقوب گشت ظلمانی

4 شدم بگوشه ی بیت الحزن، درش بستم؛ غمین نشسته، بزانو نهاده پیشانی

آثار آذر بیگدلی

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.