2 اثر از بخش نوزدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش نوزدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش نوزدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری

1 ترا در ره بسی ریگست ای دوست ز یک یک ریگ بیرون آی از پوست

2 ز یک یک ریگ اگر تو می‌کشی بار بسی به زانک از کوهی بیک بار

3 هوا و کبر و عجب و شهوت و آز دروغ و خشم و بخل و غفلت و نار

4 همه سر در کمینت می‌شتابند که تا چون بر تو ناگه دست یابند

1 درآمد آن فقیر از خانقاهی نهاده بر سر از ژنده کلاهی

2 یکی گفتش بطیبت ای خردمند کلاه ار می‌فروشی قیمتش چند

3 جواب این بود آن درویش دین را بکل کون نفروشم من این را

4 بسی خلقم خریدار کلاه‌اند بکل کون از من می بخواهند

1 بسگ گفتند زر داری سگ از ننگ گهی فریاد می‌کرد و گهی جنگ

2 چو سگ از ننگ زر فریاد دارد بیک جو خواجه چون دل شاد دارد

3 سگ اندر ننگ زردر جنگ و بانگیست ترا زر می‌کند بانگ ارچه دانگیست

4 ز جایی گر ترا دانگی درافتد ترا زان زر سقط بانگی درافتد

1 سؤالی کرد آن دیوانه شه را که تو زر دوست داری یا گنه را

2 شهش گفتا کسی کز زر خبرداشت شکی نبود که زر رادو ستر داشت

3 بشه گفتا چرا گر عقل داری گناهت می‌بری زر می‌گذاری

4 گنه با خویشتن در گور بردی همه زرها رها کردی و مردی

1 یکی پرسید از آن شوریده ایام که تو چه دوست داری گفت دشنام

2 که هر چیزی که دیگر می‌دهندم بجز دشنام منت می‌نهندم

3 چرا چندین تو اندر بند خلقی بدان ماند که حاجتمند خلقی

4 که گر ناگاه سیمی بر تو بشکست نگیرد کس بیک جو زرترادست

1 بر دیوانهٔ بی دل شد آن شاه که ای دیوانه از من حاجتی خواه

2 چو خورشیدست تا جم چرخ و رخشم چرا چیزی نخواهی تا ببخشم

3 بشه دیوانه گفت ای خفته در ناز مگس را دار امروزی ز من باز

4 که چندان این مگس در من گزیدند که گویی در جهان جز من ندیدند

1 شبی خفت آن گدایی در تنوری شهی را دید می‌شد در سموری

2 زمستان بود و سرما بود بسیار گدا با شاه گفت ای شاه هشیار

3 تو گرچه بی‌خبر بودی ز سرما فرا سرآمد این شب نیز بر ما

4 عزیزا در بن این دیر گردان صبوری و قناعت کن چو مردان

1 بگوش خود شنودستم ز هر کس که موری را بسالی دانهٔ بس

2 ز حرص خود کند در خاک روزن گهی گندم کشد گه جوگه ارزن

3 اگر بادی برآید از زمانه نه او ماند نه آن روزن نه دانه

4 چو او را دانهٔ سالی تمام است فزون از دانهٔ جستن حرام است

1 شنودم من که موشی تیز دیده ز چنگ گربگان خون ریز دیده

2 برون آمد ز سوراخی چنان تنگ که با تنگی او بودی جهان تنگ

3 بکنج خانهٔ کورا گمان بود قضا را خایهٔ مرغی نهان بود

4 بسوی بیضه آمد پای برداشت ولی دستش نداد از جای برداشت

1 براهی بود چاهی بس خجسته رسن را در دو سر در دلوبسته

2 چو از بالا تهی دلوی درآمد ز شیب او یکی پر بر سرآمد

3 مگر می‌شد یکی سرگشته روباه در آن چاه اوفتاد از راه ناگاه

4 چودید آن دلو شد در دلو تن زد بدستان دست محکم در رسن زد

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش نوزدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش نوزدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.