2 اثر از بخش دوازدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دوازدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری

1 بر محمود شد دیوانهٔ خوار که هستم بر ایازت عاشق زار

2 بدو محمود گفت ای خوار مانده ز بهر لقمهٔ غم خوار مانده

3 همه عالم مرا زیر نگین است که ملک من همه روی زمین است

4 شمار لشگرم سیصد هزار است سلاح و اسب و گنجم بی شمارست

1 شبی آن پیر زاری کرد بسیار که یارب این حجاب از پیش بردار

2 حجابش چون نماندواو فرو دید دو عالم چون پیازی تو بتودید

3 بهر تویی جهانی پر رونده چه بر پهلو چه بر سر چه پرنده

4 گروهی سر نه، بی سر می‌دویدند گروهی پرنه، بی پر می‌پریدند

1 عزیزی گفت از عرش دلفروز خطاب آید بخاک تیر هر روز

2 که آخر از خدا آنجا خبر نیست خبر ده زانکه نتوان بی خبر زیست

3 همه حیران و سرگردان بماندیم درین وادی بی پایان بماندیم

4 که می‌داند که حال رفتگان چیست بخاک اندر خیال خفتگان چیست

1 یکی دیوانهٔ استاد در کوی جهانی خلق می‌رفتند هر سوی

2 فغان برداشت این دیوانه ناگاه که از یک سوی باید رفت و یک راه

3 بهر سویی چرا باید دویدن بصد سو هیچ جا نتوان رسیدن

4 تویی با یک دل ای مسکین و صد یار بیک دل چون توانی کرد صد کار

1 چنین گفتست آن پیرپر اسرار که نه گم می‌شوی تو نه پدیدار

2 اگر چون عرش اعلاگردی از عز بهیچت برنمی‌گیرند هرگز

3 وگر چون ذره‌ای گردی بخردی چنین گفت او که هم گم می‌نگردی

4 چه می‌خواهی چه می‌گوئی کجایی سخن از دوغ گوی ای روستایی

1 الاای سر بغفلت در نهاده بدنیا دین خود بر باد داده

2 که گفتت داوری کن یا فلک تو جگر خون کن ز مشتی بی نمک تو

3 ترا اندوه نان و جامه تا کی ترا از نام و ننگ عامه تا کی

4 ز بس کاندیشه بیهوده کردی نهاد خویش را فرسوده کردی

1 حکیمی را یکی زر در بدل زد حکیم اندر حق او این مثل زد

2 که در دامت چنان آرم بمردی که بر یک جست ده گردم بگردی

3 زهی هیبت که گردون یک اثر دید که بر یک جست چندینی بگردید

4 اگر صد قرن دیگر زود گردد چو از دودیست هم در دودگردد

1 غلامی با طبق می‌رفت خاموش طبق را سر بپوشیده بسرپوش

2 یکی گفتش چه داری بر طبق تو مکن کژی بگو با من بحق تو

3 غلامش گفت ای سرگشته خاموش چرا پوشیده‌اند این بر تو سر پوش

4 ز روی عقل اگر بایستی این راز که تو دانستیی بودی سرش باز

1 بمنبر بر امامی نغز گفتار ز هر نوعی سخن می‌گفت بسیار

2 یکی دیوانه گفتش چه می‌گویی ز چندین گفت آخر می چه جویی

3 جوابش داد حالی مرد هشیار که چل سالست تا می‌گویم اسرار

4 بهر مجلس یکی غسلی بیارم چنین مجلس چرا آخر ندارم

1 بر آن پیر زن شد مرد مهجور که برگو سرگذشتی گفت هین دور

2 سرکس می‌ندارم این زمان من که سرگم کرده‌اند این ریسمان من

3 ببین چندین طلب کار دگرگون زفان ببریده و سر داده بیرون

4 چه گویم چون زفان این ندارم دلم خون گشت جان این ندارم

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش دوازدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در اسرارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.