عزیزا گر شوی از از عطار نیشابوری اسرارنامه 1
1. عزیزا گر شوی از خواب بیدار
خبر یابی ز شادیهای بسیار
1. عزیزا گر شوی از خواب بیدار
خبر یابی ز شادیهای بسیار
1. حکیم هند سوی شهر چین شد
بقصر شاه ترکستان زمین شد
1. چنین گفتست آن خورشید اسلام
که طالع شد ز برج خاک بسطام
1. سخن بشنو ز سلطان طریقت
سپه سالار دین شاه حقیقت
1. چنین گفت آن بزرگ کار دیده
که بود او نیک و بد بسیار دیده
1. شنودم من که طوطی را اول در
نهند آیینهٔ اندر برابر
1. برون شد ابلهی با شمع از در
بدید از چرخ خورشید منور
1. چنین گفتست شیخ مهنه یک روز
که یک تن بین جهان و دیده بر دوز
1. سفالی را بیارایند زیبا
فرو پوشند او را شعر و دیبا
1. یکی شاگرد احول داشت استاد
مگر شاگرد را جایی فرستاد
1. یکی از بایزید این شیوه درخواست
که هرچیزی که پنهانست و پیداست
1. ز رب العزه اندر خواست داود
که حکمت چیست کامد خلق موجود