1 بود شبلی را ریاضت در جهان بر طریق اولیای آن زمان
2 نامه زهد و عبادت داشت او سنت احمد فرو نگذاشت او
3 بود او رادش همه ذکر الاه بود اندر ملک معنی پیر راه
4 گاهگاهی مجلسی میداشت او دانهٔ عرفان بمعنی کاشت او
1 گه شوی دریا و گردی موج زن گه درآئی در میان مرد و زن
2 گه گل و گه بلبل بستان شوی گه می و گه مستی مستان شوی
3 گه درآئی همچو احمد سوی غار گه ببینی در معانی روی یار
4 گه شوی قاضی و مفتی در جهان گه شوی از دیدهٔ مردم نهان
1 بود دربغداد شیخی نیک رای خلعت عرفان گرفته از خدای
2 بود زاهد درورع پیچیده بود نقطهٔ دیدار معنی دیده بود
3 در علوم فقه و اندر علم حال بود سرور بر همه اهل کمال
4 گرچه دایم داشت درخلوت نشست ناگه او را میل سیری داد دست
1 ای برادر از ریا پرهیز کن خامه را بهر نوشتن تیز کن
2 مظهرم از روی حرمت پیش گیر وین سخن را یاد ازین درویش گیر
3 از سر اخلاص بنویس و بفهم در دل از حاسد میاور هیچ وهم
4 از تو این صورت بماند یادگار او شفیع تو شود روز شمار
1 بُد به نیشابور مرد منعمی بود او را خانهٔ پردرهمی
2 تاجران بسیار در ملک جهان بهر نفع مال میکردی روان
3 مزرعه در ملک ما بسیار داشت تخم بیصبری در او بسیار کاشت
4 خانهها و جایها بسیار ساخت خود چه حاصل چون کسی را کم نواخت
1 بودم اندر تون بوقت کودکی داده از کف رشتهٔ آسودگی
2 زار و بیمار و ضعیف و ناتوان مانده از من یک رمق از نیم جان
3 هشت ماه متّصل بیمار و زار بودم افتاده بکنجی سوگوار
4 همچونی بگداخته اعضای من رفته بود از کار سر تا پای من
1 مالک دینار مرد کار بود از ریاضت روز و شب بیمار بود
2 گفت او را دختر وی ای پدر خود ز بیخوابی بود دردت مگر
3 گفت مالک کی برحمت همنشین من زخواب خود همی باشم حزین
4 زآنکه خواب غفلت از شیطان بود خود به بیداری همه رحمن بود
1 اندر آن سالی که طبعم گشت یار بود سال پانصد و هشتاد و چار
2 سال عمر من ز صد بگذشته بود جمله اعضایم بدرد آغشته بود
3 تخم نیکوئی بکشتم در جهان وین چنین مظهر نوشتم در جهان
4 سرّ غیبی کردم از مظهر عیان ختم کردم من سخن نعم البیان