1 ای باحمد لحمک لحمی شده ای باحمد دمک دمّی شده
2 ای باحمد بوده در هر جا یکی وی باحمد سر دو و اعضا یکی
3 ای باحمد گفته اسرار الاه وی باحمد داده خاتم صبحگاه
4 ای باحمد همره و همتاج تو ای باحمد در شب معراج تو
1 بودم اندر تون بوقت کودکی داده از کف رشتهٔ آسودگی
2 زار و بیمار و ضعیف و ناتوان مانده از من یک رمق از نیم جان
3 هشت ماه متّصل بیمار و زار بودم افتاده بکنجی سوگوار
4 همچونی بگداخته اعضای من رفته بود از کار سر تا پای من
1 ای برادر از ریا پرهیز کن خامه را بهر نوشتن تیز کن
2 مظهرم از روی حرمت پیش گیر وین سخن را یاد ازین درویش گیر
3 از سر اخلاص بنویس و بفهم در دل از حاسد میاور هیچ وهم
4 از تو این صورت بماند یادگار او شفیع تو شود روز شمار
1 بُد به نیشابور مرد منعمی بود او را خانهٔ پردرهمی
2 تاجران بسیار در ملک جهان بهر نفع مال میکردی روان
3 مزرعه در ملک ما بسیار داشت تخم بیصبری در او بسیار کاشت
4 خانهها و جایها بسیار ساخت خود چه حاصل چون کسی را کم نواخت
1 بود دربغداد شیخی نیک رای خلعت عرفان گرفته از خدای
2 بود زاهد درورع پیچیده بود نقطهٔ دیدار معنی دیده بود
3 در علوم فقه و اندر علم حال بود سرور بر همه اهل کمال
4 گرچه دایم داشت درخلوت نشست ناگه او را میل سیری داد دست
1 مالک دینار مرد کار بود از ریاضت روز و شب بیمار بود
2 گفت او را دختر وی ای پدر خود ز بیخوابی بود دردت مگر
3 گفت مالک کی برحمت همنشین من زخواب خود همی باشم حزین
4 زآنکه خواب غفلت از شیطان بود خود به بیداری همه رحمن بود
1 اندر آن سالی که طبعم گشت یار بود سال پانصد و هشتاد و چار
2 سال عمر من ز صد بگذشته بود جمله اعضایم بدرد آغشته بود
3 تخم نیکوئی بکشتم در جهان وین چنین مظهر نوشتم در جهان
4 سرّ غیبی کردم از مظهر عیان ختم کردم من سخن نعم البیان