3 اثر از بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری

1 خطبهٔ در نعت و توحید خدای کرده بود انشا بزرگی رهنمای

2 سجع بود آن خطبه رنجی برده بود پیش شیخ کرکان آورده بود

3 چون بخواند آن خطبه را در پیش او خواست تحسین طبع دوراندیش او

4 شیخ گفتا بر دلم صد غم نهاد آن دل بیکارکاین برهم نهاد

1 کاملی گفتست میباید بسی علم و حکمت تا شود گویا کسی

2 لیک باید عقل بی حد و قیاس تا شود خاموش یک حکمت شناس

3 دم مزن چون کن مکن مینشنوند با که گوئی چون سخن مینشنوند

4 ور کسی میبشنود اسرار تو مینشیند از حسد در کار تو

1 این سخن نقلست از نوشین روان گفت اگر خواهی که رازت در جهان

2 دشمنت نشناسد از زشتی که اوست توبه نیکوئی مگو در پیش دوست

3 گردرین پرده نگهداری نفس هم نفس باشی و گرنه هیچکس

4 صبح اگر کشتی نفس را در دهان کی رسیدی این بشولش در جهان

1 با پسر لقمان چنین گفت ای پسر گرچه بسیاری سخن گفتم چوزر

2 ای عجب با آنکه لقمان آمدم از بسی گفتن پشیمان آمدم

3 لیک هرگز از خموشی کردنم نه پشیمان بود ونه غم خوردنم

1 از ارسطالیس پرسیدند راز کان چه میدانی که در عمر دراز

2 بی گنه در خورد زندان آمدست گفت آنچش حبس دندان آمدست

3 آنچه او محبوس میباید مدام آن زفان تست در زندان کام

4 دو در از دندان و دو در از لبش بسته میدارند هر روز و شبش

1 مصطفی گفتست جمعی از ملک می فرو آیند هر روز از فلک

2 گرد میگردند بر روی زمین تا کجا بینند جمعی اهل دین

3 کز خدای خویش میگویند باز صف زنند آن قوم گرد اهل راز

4 خویشتن را وقف آن منزل کنند زان سخن مقصود خود حاصل کنند

1 خاشه روبی بود سرگردان راه خاشه میرفتی همه در کوی شاه

2 سایلی پرسید ازو کای پرهوس خاشه چون در کوی شه روبی و بس

3 گفت تا خلقان بدانندم همه خاشه روب شاه خوانندم همه

4 تا ابد نقد من این انعام بس خاشه روب کوی شاهم نام بس

1 فاضل عالم فضیل آن ابر اشک گفت از پیغامبرانم نیست رشک

2 زانکه ایشان هم لحد هم رستخیز پیش دارند و صراطی نیز تیز

3 جمله با کوتاه دستی و نیاز کرده در نفسی زفان جان دراز

4 وز فرشته نیز رشکم هیچ نیست زانکه آنجا عشق و پیچاپیچ نیست

1 رهروی را چون درآمد وقت مرگ لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ

2 اشک میبارید همچون ابر زار پس چو آتش دست میزد بیقرار

3 سایلی گفتش چرائی منقلب در چنین وقتی چه باشی مضطرب

4 دل بخود باز آور و آرام گیر جمع کن خود را بشولید ممیر

1 کودکی میرفت و در ره میگریست کاملی گفتش که این گریه ز چیست

2 گفت بر استاد باید خواند درس چون ندارم یاد میگریم ز ترس

3 هرچه در یک هفته گفت استاد باز این زمانم جمله باید داد باز

4 زین غمم شاید اگر دل خون کنم چوب سخت و نیست نرم چون کنم

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.