3 اثر از بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری

1 بوعلی طوسی امام قال وحال کرده است از میرکاریز این سؤال

2 کز حق آمد راه سوی بنده باز یا ز بنده سوی حق برگوی راز

3 گفت ره نه زین بدان نه زان بدین لیک راه از حق بحق میدان یقین

4 نیست غیر او که دارد غیر دوست گر حقیقت اوست ره زوهم بدوست

1 آن یکی بستد ز حیدر ذوالفقار می نیارستش همی فرمود کار

2 عاقبت آن ذوالفقارش آورد باز کرد برخود عیب او کردن دراز

3 حیدرش گفتا برای ذوالفقار بازوی کرار باید وقت کار

4 تا نباشد نقد زور حیدری نسیه باشد کار تیغ گوهری

1 در مناجات آن بزرگ دین شبی پیش حق میکرد آه و یاربی

2 گفت الهی چون شود حشر آشکار بر لب دوزخ خوشی گیرم قرار

3 پس بدست آرم یکی خنجر ز نور خلق را میرانم از دوزخ ز دور

4 تا ز دوزخ سر بسر ایمن شوند در بهشت جاودان ساکن شوند

1 خاشه روبی بود سرگردان راه خاشه میرفتی همه در کوی شاه

2 سایلی پرسید ازو کای پرهوس خاشه چون در کوی شه روبی و بس

3 گفت تا خلقان بدانندم همه خاشه روب شاه خوانندم همه

4 تا ابد نقد من این انعام بس خاشه روب کوی شاهم نام بس

1 این سخن نقلست از نوشین روان گفت اگر خواهی که رازت در جهان

2 دشمنت نشناسد از زشتی که اوست توبه نیکوئی مگو در پیش دوست

3 گردرین پرده نگهداری نفس هم نفس باشی و گرنه هیچکس

4 صبح اگر کشتی نفس را در دهان کی رسیدی این بشولش در جهان

1 این چه شورست از تو درجان ای فرید نعره زن از صد زفان هل من مزید

2 گر کند شخص تو یک یک ذره گور کم نگردد ذرهٔ از جانت شور

3 گر تو با این شور قصد حق کنی در نخستین شب کفن را شق کنی

4 چون بود شورت بجان پاک در سر درین شور آوری از خاک بر

1 رهروی را چون درآمد وقت مرگ لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ

2 اشک میبارید همچون ابر زار پس چو آتش دست میزد بیقرار

3 سایلی گفتش چرائی منقلب در چنین وقتی چه باشی مضطرب

4 دل بخود باز آور و آرام گیر جمع کن خود را بشولید ممیر

1 مصطفی گفتست جمعی از ملک می فرو آیند هر روز از فلک

2 گرد میگردند بر روی زمین تا کجا بینند جمعی اهل دین

3 کز خدای خویش میگویند باز صف زنند آن قوم گرد اهل راز

4 خویشتن را وقف آن منزل کنند زان سخن مقصود خود حاصل کنند

1 با پسر میگفت یک روزی عمر طعم دین تو کی شناسی ای پسر

2 طعم دین من دانم و من دیده‌ام زانکه طعم کفر هم بچشیده‌ام

3 جان چو در خود دید چندان کار و بار در خروش آمد چو ابر نوبهار

4 گفت اگر من نیک اگر بد بوده‌ام در حقیقت طالب خود بوده‌ام

1 حاتم طائی چو از دنیا گسست یک برادر داشت بر جایش نشست

2 گفت من در جود درخواهم گشاد چون برادر دست برخواهم گشاد

3 در سخاوت ساحری خواهم نمود همچو دریا گوهری خواهم نمود

4 مادرش گفتا که این تو کی کنی لیک بی شک نام حاتم طی کنی

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهلم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.