سالک آتش دل شوریده از عطار نیشابوری مصیبت نامه 1
1. سالک آتش دل شوریده حال
شد ز خیل حس برون پیش خیال
1. سالک آتش دل شوریده حال
شد ز خیل حس برون پیش خیال
1. بوعلی دقاق آن شیخ جهان
شد بنزدیک مریدی میهمان
1. کاملی گفتست کز بیم گناه
گر نبودی پیش حاصل رنج راه
1. خواندمحمود را سر بی خویشئی
عاشقی را مانده در درویشئی
1. یک شبی میگفت یحیی ابن المعاد
گر مرا بخشند دوزخ در معاد
1. در رهی میشد سلیمان با سپاه
دید جفتی صعوه را یک جایگاه
1. در مناجات آن بزرگ کاردان
گفت ای دانندهٔاسرار دان
1. یوسف صدیق در زندان شاه
دید روح القدس را آنجایگاه
1. کرد محمود از برای احترام
یک شبی آزاد بسیاری غلام
1. در رهی میرفت بس زیبا زنی
دید مردی چشم زن چون رهزنی
1. رفت دزدی در سرای رابعه
خفته بود آن مرغ صاحب واقعه
1. شد مگر معشوق طوسی ناتوان
در عیادت رفت پیشش یک جوان