2 اثر از بخش سی و ششم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش سی و ششم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش سی و ششم در مصیبت نامه عطار نیشابوری

1 سالکی کاسرار قدسش دایه بود پیش حس آمد که اول پایه بود

2 گفت ای جاسوس ظاهر نام تو سوی باطن دایما آرام تو

3 پنج نوبت در همه عالم تراست شش جهت در زیر فرمان هم تراست

4 از قدم تا فرق ذات تو منیست از منی بیرون ذاتت ایمنیست

1 گفت وقت حلق خلقی در حجاز بهر سنت موی میکردند باز

2 از یکی پرسید آن مجنون راه کز چه اندازید موی اینجایگاه

3 گفت موی افکندن اینجا سنت است ترک این سنت دلیل محنت است

4 چون شنود القصه آن دیوانه راز گفت ای مشتی گدای بی نیاز

1 غافلی میشد بصحرا روز برف دید مردی را ز مردان شگرف

2 برف میرفت آن بزرگ و میگذشت دانه میپاشید در صحرا ودشت

3 برف در گرمی چو آتش میفشاند مرغکان را دانهٔ خوش میفشاند

4 غافل او را گفت ای بس بی خبر نیست وقت کشت این ناید ببر

1 ابن ادهم چون ادا کردی نماز دست بنهادی بروی خویش باز

2 روی گفتی من بپوشم از خطر تاب رویم باز نتوان زد مگر

3 زانکه میدانم که دست بی نیاز باز خواهد زد بروی من نماز

1 رفت آن غافل سوی مسجد فراز تاکسی دم زد بپرداخت از نماز

2 نه سجودی کرد لایق نه رکوع خواست کز مسجد کند عزم رجوع

3 بود در مسجد یکی مجنون مست بادلی پر شور و با سنگی بدست

4 مرد را گفتا که هین ای حیله جوی این نماز اینجا کرا کردی بگوی

1 بود کشتی گیر برنائی چو ماه سرکشان را سرنگون کردی براه

2 عاقبت از گردش لیل و نهار شد ز یک مویش سپیدی آشکار

3 موی را بر کند و بر دستش نهاد پس سرشک از چشم خون افشان گشاد

4 گفت در کشتی چو سرافراختم سرکشان را سرنگون انداختم

1 آن غریبی را وزارت داد شاه یافت عمری در وزارت آب و جاه

2 عاقبت چون پیری آمد کارگر خواست آن دستور دستوری مگر

3 گفت خواهم کرد عزلت اختیار زانکه میترسم ز مرگ ای شهریار

4 منع نکند پادشاه سرفراز تا روم زینجا بجای خویش باز

1 دید شیخی پاک دینی را بخواب چون سلامش گفت نشنود او جواب

2 گفت آخر ای بزرگ نیک نام از چه میندهی جوابم را سلام

3 چون تو میدانی که فرض است این جواب پس جوابم باز ده سر بر متاب

4 گفت میدانم که فرض است ای امام لیک بر ما بسته شد این در تمام

1 آن یکی دیوانه حیران میشتافت کلهٔ در راه گورستان بیافت

2 کرد پرخاک و نهفتش بر زمین آن یکی گفتش چرا کردی چنین

3 گفت مجنونش که ای از کار دور بوده است این کله پر باد غرور

4 میکنم پرخاک این سر تا مگر چون در آمد خاک باد آید بدر

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش سی و ششم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش سی و ششم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.