سالکی کاسرار از عطار نیشابوری مصیبت نامه 1
1. سالکی کاسرار قدسش دایه بود
پیش حس آمد که اول پایه بود
...
1. سالکی کاسرار قدسش دایه بود
پیش حس آمد که اول پایه بود
...
1. گفت وقت حلق خلقی در حجاز
بهر سنت موی میکردند باز
...
1. غافلی میشد بصحرا روز برف
دید مردی را ز مردان شگرف
...
1. ابن ادهم چون ادا کردی نماز
دست بنهادی بروی خویش باز
...
1. رفت آن غافل سوی مسجد فراز
تاکسی دم زد بپرداخت از نماز
...
1. بود کشتی گیر برنائی چو ماه
سرکشان را سرنگون کردی براه
...
1. آن غریبی را وزارت داد شاه
یافت عمری در وزارت آب و جاه
...
1. دید شیخی پاک دینی را بخواب
چون سلامش گفت نشنود او جواب
...
1. آن یکی دیوانه حیران میشتافت
کلهٔ در راه گورستان بیافت
...
1. کرد مجنونی بگورستان نشست
مردهٔ را سردرآورده بدست
...
1. آن یکی عیسی مریم را چه گفت
گفت ای طاق ترا خورشید جفت
...