1 کرد مجنونی بگورستان نشست مردهٔ را سردرآورده بدست
2 موی از آن سر پاک برمیکند زود در میان خاک میافکند زود
3 سایلی گفتش چه میجوئی ازین گفت ای غافل چرا گوئی چنین
4 مینگنجیدست این سر در جهان لیک موئی در نگنجد این زمان
1 آن یکی عیسی مریم را چه گفت گفت ای طاق ترا خورشید جفت
2 از چه خود را مینسازی خانهٔ گفت آخر من نیم دیوانهٔ
3 هرچه نبود تا ابد همبر مرا آن کجا هرگز بود در خور مرا
4 هرچه آن با تو فرو ناید براه فرق نبود چه گدا آنجا چه شاه
1 خسروی میرفت در صحرا و شخ با سپاهی در عدد مور و ملخ
2 جملهٔ صحرا غبار و گرد بود بانگ پیل و کوس و بردا برد بود
3 بود بر ره شاه را ویرانهٔ خفته بر دیوار آن دیوانهٔ
4 شاه چون پیش آمدش او برنخاست همچنان میبود کرده پای راست