2 اثر از بخش سیهم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش سیهم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش سیهم در مصیبت نامه عطار نیشابوری

1 سالک آمد نوحه گر در پیش نوح گفت ای شیخ شیوخ و روح روح

2 عالمی دردی و دریای دوا آدم ثانی و شیخ انبیا

3 خشک سال عالم از کنعان تراست وی عجب عالم پر از طوفان تراست

4 اشک تو در نوحه چون بسیار شد تاتنوری گرم طوفان بار شد

1 کاملی گفتست از اهل یقین گر جهودان جمله بگزینند دین

2 زان مرا چندان نیاید دلخوشی کز سر دردی کسی بی سرکشی

3 در ره این درد آید دردناک هم درین دردش بود رفتن بخاک

4 زیسته در درد و رفته هم بدرد رفته زین عالم بدان عالم بدرد

1 مرغکیست استاده چست افتاده کار نیست بر شاخش چو هر مرغی قرار

2 جملهٔ شب تا بروز او نعره زن می در آویزد بیک پا خویشتن

3 جملهٔ شب بی قراری میکند نالهٔ خوش خوش بزاری میکند

4 چون همه شب بر نیاید کار او خون چکد یک قطره از منقار او

1 پیر زالی بود با پشتی دو تاه کشته بودندش جوانی همچو ماه

2 پیش مادر آن پسر را بر سپر باز آوردند در خون جگر

3 پیرزن آمد بضعف از موی کم سر برهنه موی کنده روی هم

4 کرده خون آلود روی و جامه را گرد خویش آورده صد هنگامه را

1 بود مجنونی بنیشابور در زو ندیدم در جهان رنجورتر

2 محنت و بیماری ده ساله داشت تن چو نالی و زفان بی ناله داشت

3 سینه پر سوز و دل پر درد او لب بخون برهم بسی میخورد او

4 آنچه در سرما و در گرما کشید کی تواند کوه آن تنها کشید

1 گفت دزدی را گرفت آن سر فراز در میان جمع دستش کرد باز

2 دزد نه دم زد از آن نه آه کرد برگرفت آن دست و عزم راه کرد

3 همچنان خاموش میبرید راه تا رباطی بود رفت آنجایگاه

4 چون رسید آنجاخروشی درگرفت ناله و فریاد و جوشی در گرفت

1 ناقلی در پیش آن شیخ کبیر گفت هر روزی یکی داننده پیر

2 میکند ختمی و در عمری دراز کار او انیست گفتم با تو باز

3 شیخ گفتش زان همه قرآن دمی دامنش نگرفت یک آیت همی

4 گر گرفتی آیتی زان دامنش نیستی پروای خواندن چون منش

1 گشت لیلی پیش از مجنون هلاک بود غایب آن زمان مجنون پاک

2 عاقبت مجنون چو با آنجا رسید آنچه نتوانست دید آنجا شنید

3 آن یکی گفت ای دلت پر شور او خیز تا با تو نمایم گور او

4 گفت حاجت نیست این با من مگوی زانکه من آن خاک بشناسم ببوی

1 بود سلطان را زنی همسایهٔ کز نکوئی داشت آن زن مایهٔ

2 لشکر عشقش درآمد بی قیاس شد بصد دل عاشق روی ایاس

3 از وصالش ذرهٔ بهره نداشت ور سخن میگفت ازین زهره نداشت

4 روز و شب از عشق او میسوختی گه فرو مردی و گاه افروختی

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش سیهم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش سیهم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.