1 برد مجنون را سوی کعبه پدر تادعا گوید شفا یابد مگر
2 چون رسید آنجایگه مجنون ز راه گفت اینجا کن دعا اینجایگاه
3 گو خداوندا مرا بی درد کن عشق لیلی بر دل من سرد کن
4 تو دعا کن تا پدر آمین کند بوکه حق این مهربانی کین کند
1 شد جوانی پیش پیری نامدار دید او را کرده در کنجی قرار
2 بود تنها هیچکس با او نبود یک نفس یک همنفس با او نبود
3 گفت تنها مینگردی تنگدل پیر گفتش ای جوان سنگدل
4 با خدای خویش دایم در حضور چون توان شد تنگدل از پیش دور
1 لشکر محمود نیرو یافتند در ظفر یک طفل هندو یافتند
2 طرفه شکلی داشت آن طفل سیاه از ملاحت فتنهٔ او شد سپاه
3 آخرش بردند پیش شهریار عاشق او گشت شاه نامدار
4 همچو آتش گرم شد در کار او یک نفس نشکیفت از دیدار او