سالک آمد نه درو از عطار نیشابوری مصیبت نامه 1
1. سالک آمد نه درو عقل ونه هوش
وحشی آسا تنگدل پیش وحوش
...
1. سالک آمد نه درو عقل ونه هوش
وحشی آسا تنگدل پیش وحوش
...
1. بیدلی را بود مالی بر کسی
در تقاضا رنج میدادش بسی
...
1. بیدل دیوانهٔ در حال شد
پیش دکان یکی بقال شد
...
1. نازنین میرفت و بس شوریده بود
گفتی از سرباز خوابی دیده بود
...
1. روستائیی بشهر مرو رفت
در میان مسجد جامع بخفت
...
1. پیش شیخی رفت مردی نامدار
از سر بی خویشئی بگریست زار
...
1. بود ملاحی معمر کار دان
زو کسی پرسید کای بسیار دان
...
1. در میان دشمنان پیری کهن
دوستی راگفت ای نیکو سخن
...
1. دیر میآمد یکی از آب باز
صوفیان کرده زفان در وی دراز
...
1. کرد ازمکه عمر عزم سفر
در سرای آبستنی بودش مگر
...
1. گفت رکن الدین اکافی مگر
می فشاند اندر سخن روزی گهر
...
1. مرتضی را گفت مردی نامور
تو چه میدانی بعالم بیشتر
...