2 اثر از بخش بیست و سوم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش بیست و سوم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش بیست و سوم در مصیبت نامه عطار نیشابوری

1 گفت رکن الدین اکافی مگر می فشاند اندر سخن روزی گهر

2 مجلس او پارهٔ شوریده شد خواجه را آن از کسی پرسیده شد

3 کاین چه افتادست وین شورش چراست ما نمیدانیم بر گوئید راست

4 آن یکی گفتش فلان مرد نه خرد در نهان کفشی بدزدید و ببرد

1 پیش شیخی رفت مردی نامدار از سر بی خویشئی بگریست زار

2 گفت سیرم از عبودیت همی وز ربوبیت بمن نرسد دمی

3 ماندهام بی این و بی آن من مدام چون کنم گفتا که سر می زن مدام

4 این سخن را گر محل آید پدید از سر علم و عمل آید پدید

1 نازنین میرفت و بس شوریده بود گفتی از سرباز خوابی دیده بود

2 میگذشت او بر در مجلس گهی این سخن گفت آن مذکر آنگهی

3 این گل آدم خدا از سرنوشت چل صباح از دست قدرت میسرشت

4 بعد از آن گفتا دل مؤمن مدام هست در انگشت حق کرده مقام

1 سالک آمد نه درو عقل ونه هوش وحشی آسا تنگدل پیش وحوش

2 گفت ای جنبندگان بحر و بر راه پیمایان عالم سر بسر

3 پایمال هر خس ودون گشتهاید در میان خاک در خون گشتهاید

4 در مقام نیستی افتادهاید چشم بر هستی حق بنهادهاید

1 در میان دشمنان پیری کهن دوستی راگفت ای نیکو سخن

2 کاین همه خلقند دایم غم زده ترک شادی کرده و ماتم زده

3 بیشتر غمشان ازان بینم مقیم تا چرا آخر خداوند کریم

4 آن کند جمله که خود خواهد مدام وانچه باید خلق را نکند تمام

1 بود ملاحی معمر کار دان زو کسی پرسید کای بسیار دان

2 از عجایبهای دریا بازگوی گفتش آن ملاح کای اسرار جوی

3 این عجبتر دیدهام من کز بحار در سلامت کشتی آید باکنار

4 کشتئی بر روی غرقابی مدام موج میآید دمادم بر دوام

1 بیدل دیوانهٔ در حال شد پیش دکان یکی بقال شد

2 گفت بر دکان چرا داری نشست گفت تا آید مرا سودی بدست

3 گفت چبود سود گفتا آنکه زود گر یکی داری دو گردد اینت سود

4 گفت کورست آن دلت دو ماحضر گر یکی گردد ترا سود این شمر

1 روستائیی بشهر مرو رفت در میان مسجد جامع بخفت

2 بود بر پایش کدوئی بسته چست تا نگردد گم در آن شهر از نخست

3 دیگری آن باز کرد از پای او بست بر پا خفت بر بالای او

4 مرد چون بیدار شد دل خسته دید کاین کدو بر پای آن کس بسته دید

1 کرد ازمکه عمر عزم سفر در سرای آبستنی بودش مگر

2 گفت الهی ای جهان روشن بتو رفتم و طفلم سپردم من بتو

3 چون عمر القصه بازآمد زراه مرده بود آبستنش از دیرگاه

4 از سر گور زن آوازی رسید کانچه بسپردی بیا کامد پدید

1 دیر میآمد یکی از آب باز صوفیان کرده زفان در وی دراز

2 بوسعید مهنه گفت ای مردمان آب چون آرد فلانی این زمان

3 زانکه آب خوش که آن روزی ماست درنیامد تا شدی این کار راست

4 چون درآید برکشد آن آب مرد چون توان بیوقت هرگز آب خورد

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش بیست و سوم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش بیست و سوم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.