پروانه به شمع گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. پروانه به شمع گفت: ای در سر سوز
هر لحظه مرا به شیوهٔ دیگر سوز
1. پروانه به شمع گفت: ای در سر سوز
هر لحظه مرا به شیوهٔ دیگر سوز
1. پروانه به شمع گفت: چند افروزی
خوش سوزی اگر سوز ز من آموزی
1. پروانه به شمع گفت: «از روزِ نخست
چون کشته شوم بر سرت از عهد درست
1. پروانه به شمع گفت: عیدِ تو خوش است
قربانم کن که من یزیدِ تو خوش است
1. پروانه به شمع گفت: یارم باشی
گفتا که اگر کشتهٔ زارم باشی
1. پروانه به شمع گفت: من بیش از تو
خون میگریم به درد بر خویش از تو
1. پروانه به شمع گفت: چون خوش افتاد
حالی که مرا با چو تو سرکش افتاد
1. پروانه به شمع گفت: کیفر بردیم
وز دستِ تو جان یک ره دیگر بردیم
1. پروانه به شمع گفت: گرینده مباش
شمعش گفتا: ز من پراکنده مباش
1. پروانه به شمع گفت: میسوزم خویش
شمعش گفتا که نیستی دور اندیش
1. پروانه به شمع گفت: میسوزم زار
شمعش گفتا که سوختن بادت کار
1. پروانه به شمع گفت: چندی سوزم
شمعش گفتا: سوختنت آموزم