1 بشکفت گل و رونق شمشاد ببرد آرام دل بنده و آزاد ببرد
2 بلبل گل را جملهٔ شب دم میداد تا لاجرمش زان همه دم باد ببرد
1 گل از پی عمری به طلب میآید از پردهٔ غنچه زین سبب میآید
2 گل نیست که آن غنچه نمود از پیکان جان است که غنچه را به لب میآید
1 گل عمر بسی کرد طلب پس چه کند آورد ز غنچه جان به لب پس چه کند
2 بلبل سبقی از ورق گل میخواند تکرار همی کند به شب پس چه کند
1 با گل گفتم که با چنین عمر که هست انگار که نیست رخت بر باید بست
2 گل گفت: چو نیست در جهان جای نشست هم بر سر پای میروم دست به دست
1 گل بین که به صد غنج و به صدناز رسید وز غنچهٔ سرکش به صد اعزاز رسید
2 رازی که صبا به گوش گل درمیگفت امروز به بلبل آن همه باز رسید
1 تا پرده ز روی گلِ تر باز افتاد بلبل با گل همدم و همراز افتاد
2 ناآمده گویی به سرانجام رسید زین شیوه که کار غنچه آغاز افتاد
1 آن نقد نگر که در میان دارد گل یعنی که کنار زرفشان دارد گل
2 گل میخندد که زعفران خورد بسی شک نیست در آن که زعفران دارد گل