1 تا چند درین مقام بیدادگران روزی به شبی شبی به روزی گذران
2 هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
1 مخموران را پیالهٔ می در ده بر نعرهٔ چنگ و نالهٔ نی در ده
2 ای ساقی! اگر جام سراسر بنماند بر دُرد زن و جام پیاپی در ده
1 جانا! می خور که چون گل تازه شکفت بلبل ره خارکش کنون خواهد گفت
2 تنها منشین و شمع منشان که بسی تنهات به خاک تیره میباید خفت
1 چون جلوهٔ گل ز گلستان پیدا شد بلبل به سخن درآمد و شیدا شد
2 در جام بلور کن می لعل که باغ از مروارید ابر چون مینا شد
1 ای ترک قلندری شرابی در ده جامی دو، می، از بهر خرابی در ده
2 وین بستهٔ حرص عالم فانی را زان پیش که خاک گردد آبی در ده
1 برخیز که گل کیسهٔ زر خواهد ریخت ابرش به موافقت گهر خواهد ریخت
2 گر زر داری بریز چون خاک و بخور کز روی تو زر به خاک درخواهد ریخت
1 چندان که نگاه میکنم هر سوئی از سبزه بهشت است و ز کوثر جویی
2 صحرا چو بهشت شد ز دوزخ کم گوی بنشین به بهشت با بهشتی رویی