گر جان خواهد از از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. گر جان خواهد از بن دندان بدهم
جان خود چه بود هزار چندان بدهم
1. گر جان خواهد از بن دندان بدهم
جان خود چه بود هزار چندان بدهم
1. از بس که بخورد خون من بیدادی
بیمار شدم نکرد از من یادی
1. تا از غم تب دلش به صد درد افتاد
شد زرد رخ و بر رخ او گرد افتاد
1. ماهی که دلم زو به بلا افتادست
در رنجوری به صد عنا افتادست
1. ماهی که به قد سرو روانم آمد
دلتنگی او آفت جانم آمد
1. دل در غم تو غرقهٔ خونِ جگر است
جانم متحیر و تنم بیخبر است