1 گر از تو مرا کفر و اگر ایمان است چون از تو به من رسد مرا یکسان است
2 آن دوستییی کز تو مرا در جان است گر نیست چنانکه بود صد چندان است
1 تا چند مرا خوار و خجل خواهی داشت دیوانه و زنجیر گسل خواهی داشت
2 دلدار منی بیا ودل با من دار گر با منِ دلسوخته دل خواهی داشت
1 تا چند مرا سوخته خرمن نگری وز دوستیت به کام دشمن نگری
2 تو ناقد عاشقانی و رویم زر آخر به زکات چشم در من نگری
1 آن است همه آرزویم عمر دراز تا پیش از اجل ببینم ای شمع طراز
2 تو تیغ کشیده از پسم میآئی من جان بر کف پیش تو میآیم باز
1 جانا! چو ز سر تا قدمت جمله نکوست سر تا قدم جهان ترا دارم دوست
2 من بی تو همه مهر تو دارم در مغز تو با من مهربان چه داری در پوست
1 ای مونسِ جانِ همه کس! در من خند! خوش خوش چوگل از بادِ هوس در من خند!
2 در خون گشتم هزار شبگیر از تو چون صبح برآی و یک نفس در من خند!
1 سهل است اگر کار مرا ساز دهی گاهم بنوازی و گه آواز دهی
2 چون عاشق دل شکسته را دل بردی چه کم شود ازتو گر دلش باز دهی
1 بر خاک چو بادم ای دل افزای هنوز بر آتش و چشمم آب پالای هنوز
2 بر خاک نشسته بادپیمای هنوز آبم شد و آتش تو بر جای هنوز
1 گفتم که اگر دلِ تو یک رنگ آید در بر کشیم گرچه ترا ننگ آید
2 گفتی تو که در قبای من کی گنجی در برکشمت قبای من تنگ آید!
1 بی یاد تو من سرزبان را بزنم بر یاد تو جملهٔ جهان را بزنم
2 تو جان منی ومن از آن میترسم کز بس که جفا کنی تو جان را بزنم