1 گفتم که «هزار رونق افزون گیری گر تو کم یک شکر هم اکنون گیری»
2 گفتا: «شکر از لبم گرفتی بیرون» یا رب که چگونه جست بیرون گیری
1 گفتم:«بردی از لب و دندان جانم روی از لب و دندان تو چون گردانم»
2 گفتا: «لب خویش را به دندان میخا دور از لب و دندانت لب و دندانم!»
1 میآمد و بر زلف شکن میانداخت ناخورده شراب، خویشتن میانداخت
2 پنهان ز رقیبی که همه زهر نمود از لب شکری به سوی من میانداخت
1 ترکم همه کارم به خلل خواهد کرد آورد خطی مگر عمل خواهد کرد
2 هر شور که در جهان ز چشمِ خوشِ اوست با شیرینی لبش بدل خواهد کرد
1 عشقش ز وجودم عدمی میسازد در هر نفسیم ماتمی میسازد
2 گاهم بدو چشم میزند بر جان زخم گاهم به دو لعل مرهمی میسازد