بر لب، خط فستقیش، از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. بر لب، خط فستقیش، پیوسته بماند
و آن پسته دهان با جگری خسته بماند
...
1. بر لب، خط فستقیش، پیوسته بماند
و آن پسته دهان با جگری خسته بماند
...
1. ای مورچهٔ خط! بدمیدی آخر
برگرد مهش خط کشیدی آخر
...
1. بی برگ گلش جامه قبا خواهم کرد
باری بنپرسی که چرا خواهم کرد
...
1. گفتم: دل من ببردی ای جادو وش!
گفتا: چکنم تو دل ندادی خوش خوش
...
1. گفتم: ز خط تو بوی خون میآید
وز خطّ تو عقل در جنون میآید
...
1. گه در خط دلبران شیرین نگرم
گه در خد و خال و زلفِ مشیکن نگرم
...
1. زین خط که لعل تو کنون میآرد
دل خود که بود که جان جنون میآرد
...
1. از تیرِ غمت بسی جگر دوختهای
بر مشک خطت بسی جگر سوختهای
...
1. گفتی: «خطم از لبم جدا خواهد شد
وین وعده که میدهم وفا خواهد شد»
...
1. ای زلفِ تو دامن قمر بگرفته
ماه تو به مشک سر به سر بگرفته
...
1. یا رب چه خط است این که درآوردی تو
تادست به بیداد برآوردی تو
...
1. تا خط تو پشت بر قمر آوردست
عقل از دل من روی به درآوردست
...