1 چون عاشق روی تو شدم اینم بس سرگشته چو موی تو شدم اینم بس
2 بامملکت دو عالمم کاری نیست سودائی کوی تو شدم اینم بس
1 عمری دل من غرقهٔ خون بی تو بزیست وز پای فتاده سرنگون بی تو بزیست
2 و امروز که در معرکهٔ مرگ افتاد در حسرت آن مُرد که چون بی تو بزیست
1 چون هست همه به روی تو آرزویم بی روی تو نیست هیچ سوی آرزویم
2 گر یک سر موی از تو رسد حصّهٔ من نیست از دو جهان یک سر موی آرزویم
1 از عشقِ تو در جهان عَلَم خواهم شد وز شوق به فرق چون قلم خواهم شد
2 از عشقِ تو مست در وجود آمدهام وز شوق تو مست با عَدَم خواهم شد
1 در کوی تو چون میگذرم، اینت عجب! وز سوی تو چون مینگرم، اینت عجب!
2 گر زهرهٔ آن بود که یاد تو کنم گر بر نپرد دل از برم، اینت عجب!
1 چندان که ترا حجاب میخواهد بود از جانب تو عتاب میخواهد بود
2 چون پای تو در رکاب میخواهد بود سودای تو در حساب میخواهد بود
1 تا یک نفسی دسترسم میماند در بندگی تو هوسم میماند
2 از بندگی تو نفسی سرنکشم اینست سخن تانفسم میماند
1 با روی تو ماه را منوّر ننهم با زلف تو مشک را معطّر ننهم
2 گر هر دوجهان زیر و زبر خواهد شد سر بنهم و سودای تو از سر ننهم
1 دیرست که در کوی تو دارم گذری گر وقت آمد به سوی من کُن نظری
2 ور در خورِ کشتنم مکش دردِ سری در پای خودم کُش نه به دستِ دگری
1 ما درد تو را به جای درمان داریم چون وصل تو نیست برگ هجران داریم
2 چندان که ترا ز هر سویی شمشیرست ما را سر و گردن است تا جان داریم