1 تیرِ طلبِ عشق، روان، میانداز از زه چه کنی فرو کمان میانداز
2 گر تیر تو اکنون به هدف مینرسد آخر برسد تو همچنان میانداز
1 تا دولت برگشته چه خواهد کردن وین چاک دگر گشته چه خواهد کردن
2 وین قطرهٔ خون که زیر صد اندوه است یعنی دل سرگشته چه خواهد کردن
1 تا کی باشم گِردِ جهان در تک و تاز بر هیچ نه قطع میکنم شیب و فراز
2 چیزی که فلک نیافت در عمرِ دراز من میطلبم تا ز کجا یابم باز
1 بر دل گرهی بستم و بر جان باری و افتاد بر آن گره، گره بسیاری
2 پوشیده نمانَد سرِ مویی کاری گر باز شود این گرهم یک باری
1 هر چند نیم در ره او بر کاری نومید نیم به هیچ وجهی باری
2 در پرده چو زیر چنگ مینالم زار کاری بکند زاری من یک باری
1 در اصل چو مقبول ونه مهمل بودم نه بوالعجب احوال و نه احول بودم
2 در فرع به صد هزار بند افتادم آخر برسم بر آنچه اوّل بودم
1 گر دست دهد به زندگانم مردن آسان باشد به یک زمانم مردن
2 یک لحظه همی چنان که میباید زیست گر زیسته آید، بِهْ توانم مردن
1 گفتم که اگرچه هست کارم بنظام از ترس تو میطپم چو مرغی در دام
2 گفتا:ترسان به از خداوند غلام چون میترسی مترس و میترس مدام
1 جانا! نظری در دل درویشم کن یا چارهٔ جان چاره اندیشم کن
2 این میدانم که خاک میباید شد گر خاک کنی خاک ره خویشم کن
1 عمریست که شرح حال تو میگویم واندوه تو با خیال تو میگویم
2 چون هست محال آنکه کس در تو رسد باری سخن وصال تو میگویم