1 دل را که شد از یک نظر دیده خراب بنگر که چگونه باز شد رشته ز تاب
2 از مال جهان مرا چو چشمی و دلی است آن بر سر آتش است و این بر سر آب
1 اول دل من، عشق رخت در جان داشت چون پیدا شد مینتوان پنهان داشت
2 آن رفت که در دیده همی گشتم اشک کامروز به زور باز مینتوان داشت
1 گر دل نه چنین عاشق شیدا بودی از عشق تو یک لحظه شکیبا بودی
2 ای کاش هر آن اشک که در فرقت تو، من میریزم، هزار دریا بودی
1 خونی که من از دیده به در میریزم هردم به مصیبتی دگر میریزم
2 تا عشق رخ توام گریبان بگرفت دامن دامن، خون جگر میریزم
1 آن دل که دمی بی تو سر جانش نبود جان در سر تو کرد و پشیمانش نبود
2 در ماتم درد تو بسی خون بگریست هم درد تواش بکشت و درمانش نبود
1 گرچه غمم از گریستن بیرونست هر روز مرا گریستن افزونست
2 ای ساقی جان فروز! در ده جامی تا سیر بگریم که دلم پرخونست
1 چون با غم تو دل مرا تاب نماند در دیدهٔ خون فشان من خواب نماند
2 ای ساقی دُردِ دَرد برجانم ریز تا خون گریم که در جگر آب نماند