1 بر فرق تو هر حادثه تیغی دگرست در پیش تو هرواقعه میغی دگرست
2 هر برگ و گیاهی که برون رُست ز خاک از هر دل غم گشته دریغی دگرست
1 ای اهل قبور! خاک گشتید و غبار هر ذرّه ز هر ذرّه گرفتید فرار
2 این خود چه سرای است که تا روز شمار بی خود شدهاید و بیخبر از همه کار
1 از مرگ، چو آب روی دلخواهم شد با او به دو حرف قصّه کوتاهم شد
2 گفتم: «چو شدی کجات جویم جانا» گفتا که چه دانم که کجا خواهم شد