1 گر در سفر یگانگی خواهی بود از جمع چرا کرانگی خواهی بود
2 ور تو پر و بال خویش خواهی برّید ای بس که چو مرغ خانگی خواهی بود
1 آن را که ز حق روزفزون آید کار در پنجهٔ همّتش زبون آید کار
2 جان کندن بیفایده کاری نبود باید که زمغز جان برون آید کار
1 در عشق دلی خراب چتواند کرد بیخویشتنی صواب چتواند کرد
2 انصاف بده که ذرهای سایهٔ محض در پرتو آفتاب چتواند کرد
1 کارتو، نکو، او بتواند کردن یک تو و دو تو او بتواند کردن
2 صد عالم هست و نیست گر خواهد بود خود کیست جز او، او بتواند کردن
1 عالم چو زکاف و نون توان آوردن پس شخص ز خاک و خون توان آوردن
2 این نقش که هست چون برون آوردند صد نقش دگر برون توان آوردن
1 ای دوست ز اندوه دل ریش چه سود پیش از من و تو چو رفت از پیش چه سود
2 صد سال و هزار سال اگر سارَخْکی بر سندانی همی زند خویش چه سود
1 تقدیر چو سابق است تعلیم چه سود جز بندگی و رضا و تسلیم چه سود
2 پیوسته ز بیم عاقبت میسوزی این کار چو بودنی است از بیم چه سود
1 از کارِ قضا در تب و در تفت چه سود وز حکم ازل بیخور و بیخفت چه سود
2 تا کی به هزار لوح خوانم بر تو کز هرچه همی رود قلم رفت چه سود
1 گر دوزخی و اگر بهشتی امروز پیدا نشودخوبی و زشتی امروز
2 دی رفت قلم آنچه نوشتی امروز فردا ببر آید آنچه کشتی امروز
1 دی حکم حیات با اجل راندهاند کس را چه خبر تا چه عمل راندهاند
2 خلقان نروند تا بر ایشان نرود هر نیک و بدی که در ازل راندهاند