1 گاهی بیخود، بی سر و بی پا برویم گه بی همه اندر همه زیبا برویم
2 چندان که تو در خویش به عمری بروی در بی خویشی به یک نفس ما برویم
1 هر سر زدهای ز سرِّ ما آگه نیست هر بیخبری در خورِ این درگه نیست
2 گر مایهٔ دردی به درِ ما بنشین ورنه سرِ خویش گیر کاینجا ره نیست
1 چندین که روی و نیک یا بد بینی گر دیدهوری آن همه از خود بینی
2 احول که یکی دو دید اگر آن بد دید تو زو بتری زانک یکی صد بینی
1 مردان می معرفت به اقبال کشند نه همچو زنان دُردی اشکال کشند
2 هرچ آن به دلیل روشنت باید کرد آبیست که از چاه به غربال کشند