1 صاحب نظری که هیچ افکنده نبود تا از نظر شفاعتش زنده نبود
2 سلطان دو کون وبندهٔ خاصِ حق اوست آن بنده که خواجهتر از او، بنده نبود
1 صدری که ز هرچه بود برتر او بود مقصود ز اعراض و ز جوهر او بود
2 آنجا که میان آب و گل بود آدم در عالم جان و دل، پیامبر او بود
1 صدری که ز هر دو کون، در بیشی بود در حضرت حق غرقهٔ بیخویشی بود
2 با این همه جاه و قدر و قربت، کو داشت، از جمله تفاخرش به درویشی بود
1 زان پیش که نُه خیمهٔ افلاک زدند وین خیمه به گرد تودهٔ خاک زدند
2 در عالم جان برابرش بنشستند بر قصر قدم نوبت لولاک زدند
1 هم رحمت عالمی ز ما ارسلناک هم مایهٔ آفرینشی از لولاک
2 حق کرده ندا بجانت ای گوهر پاک! لولاک لنا لما خلقت الافلاک
1 آن حسن که در پردهٔ غیبست نهان وز پرتو اوست حسن در هر دو جهان
2 یک ذرّه اگر شود از آن حسن عیان ظاهر گردد صد آفتاب از یک جان
1 فرماندهِ ملکِ انبیا کیست تویی مصداق تعزّ من تشا کیست تویی
2 روشن نظر لقد رأی کیست تویی هم دامن خلوت دنا کیست تویی
1 بر درگه حق کراست این عز که تراست وز عالم قدس این مجاهز که تراست
2 حقّا که نیافت هیچ پیغامبرِ حق این منزلت و مقام و معجز که تراست
1 ای رحمت عالمین، رحمت از تست عصیان از ما، چنان که عصمت از تست،
2 لطفی بکن و روی مگردان از ما چون پشتی عاصیان امت از تست
1 در امت تو اگر مطیعی نبود، بر پشتی چون توئی بدیعی نبود
2 شاید که ز بیم معصیت خون گرید آن را که بحق چون تو شفیعی نبود