1 چون هست شفیع چون تو صاحب کرمی کس را نبود در همه آفاق غمی
2 گر رنجه کنی از سر لطفی قدمی کار همه عاصیان بسازی به دمی
1 تا هست ز انگشت تو مه را راهی میبشکافد ماه فلک، هر ماهی
2 تا روز قیامت که درآید از پای دستش گیرد چون تو شفاعت خواهی
1 هم چار گهر، چاکر دربان تواند هم هفت فلک، حلقهٔ ایوان تواند
2 جانهای جهانیان، درین حبس حواس، اجراخور نایبان دیوان تواند