2 اثر از بخش شانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش شانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش شانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 سالک سلطان دل درویش زاد با سری پر خاک آمد پیش باد

2 گفت ای جان پرور خلق آمده همدم و پیوستهٔ حلق آمده

3 هرکه عمری کامران دارد زتست زندگی هرکه جان دارد ز تست

4 ره بسوی جان بحرمت میبری نور میآری و ظلمت میبری

1 خونئی را زار میبردند و خوار تا درآویزند سر زیرش ز دار

2 او طرب میکرد و بس دل زنده بود خنده میزد وان چه جای خنده بود

3 سایلی گفتش که آزادی چرا وقت کشتن این چنین شادی چرا

4 گفت چون عمر از قضاماند این قدر کی توان برد این قدر در غم بسر

1 بوددزدی دولتی در وقت خفت در وثاق احمد خضروبه رفت

2 گرچه بسیاری بگرد خانه گشت مینیافت او هیچ از آن دیوانه گشت

3 خواست تا بیرون رود آن بیخبر کرد دل برنا امیدی عزم در

4 شیخ داد آواز و گفت ای رادمرد میروی بر ناامیدی باز گرد

1 از نیاز بندگی آن پادشاه پیش مردی رفت از مردان راه

2 گفت پندی ده که رهبر باشدم زین چنین صد ملک بهتر باشدم

3 گفت بنگر تا ترا ای شهریار کار دنیا چند میآید بکار

4 کار دنیا آنچه باشد ناگزیر آن قدر چون کرده شد آرام گیر

1 از نیاز بندگی آن پادشاه پیش مردی رفت از مردان راه

2 گفت پندی ده که رهبر باشدم زین چنین صد ملک بهتر باشدم

3 گفت بنگر تا ترا ای شهریار کار دنیا چند میآید بکار

4 کار دنیا آنچه باشد ناگزیر آن قدر چون کرده شد آرام گیر

1 کرد پیغامبر مگر روزی گذر ناودانی گل همی در زد عمر

2 در گذشت ازوی نکرد او را سلام از پسش حالی عمر برداشت گام

3 گفت آخر یا رسول اللّه چه بود کز عمر می بر شکستی زود زود

4 گفت گشتی از عمارت غرهٔ تو بمرگ ایماننداری ذرهٔ

1 بود شهری بس قوی اما خراب پای تا سر شوره خورده زافتاب

2 صد هزاران منظر و دیوار و در اوفتاده سرنگون بر یکدگر

3 دید مجنونی مگر آن شهر را درعمل آورده چندان قهر را

4 در تحیر ایستاد آنجایگاه شهر را میکرد هر سوئی نگاه

1 کاملی گفتست دانی مرد کیست نیست مرد انک او تواند شاد زیست

2 مرد آن باشد که جانی شادمان خوش تواند برد آزاد از جهان

3 ای درین چنبر همه تاب آمده همچو شاگرد رسن تاب آمده

4 چون گذر بر چنبر آمد جاودان چند در گیری رسن گرد جهان

1 عیسی مریم بخواب افتاده بود نیم خشتی زیر سر بنهاده بود

2 چون گشاد از خواب خوش عیسی نظر دید ابلیس لعین را بر زبر

3 گفت ای معلون چرا استادهٔ گفت خشتم زیر سر بنهادهٔ

4 جملهٔ دنیا چو اقطاع منست هست آن خشت آن من این روشنست

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش شانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش شانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.