2 اثر از بخش پانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش پانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش پانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 مگر محمود می‌شد با سپاهی رسیدش پیش درویشی براهی

2 سلامی کرد شاه او را دران دشت علیکی گفت آن درویش و بگذشت

3 بلشکر گفت شاه پاک عنصر که بینید آن گدا با آن تکبّر

4 بدو درویش گفت ار هوشمندی گدا خود چون توئی بر من چه بندی

1 مگر شد سنجر پاکیزه اوصاف بخلوة پیشِ رکن الدینِ اکّاف

2 زبان بگشاد شیخ و گفت آنگاه کزین شاهی نیاید ننگت ای شاه؟

3 که هرگز پیر زالی پُر نیازی نسازد خویشتن را پی پیازی

4 که تا زان پی پیاز آن زن زال بنستانی تو چیزی در همه حال

1 برای درمنه برخاست آن پاک درمنه چون برون می‌کرد از خاک

2 برون افتاد حالی صرّهٔ زر ازان غم دست می‌زد سخت بر سر

3 بحق گفتا که کردی تیره روزم چه خواهم از تو؟ چیزی تا بسوزم

4 چرا چیزی دهی از پیشگاهم که در حالم بسوزد، می‌نخواهم

1 مگر یک روز محمود نکو روی ز لشکر اوفتاده بود یک سوی

2 بره در پیشش آمد پیرزالی عصائی چون الف قدّی چو دالی

3 یکی انبان بگردن برنهاده که سوی آسیا می‌شد پیاده

4 شهش گفتا چو در تو زور و تگ نیست که در انبان رگست و در تو رگ نیست

1 سالک آمد پیش آتش سر زده آتشی از دل بخرمن در زده

2 گفت ای مریخ طبع سر فراز گرم سیر و زود سوز وتیز تاز

3 هم شهاب و برق از آثار تست گرم رفتن گرم بودن کارتست

4 رجم شیطانی و شیطان هم زتو ای عجب دردی و درمان هم ز تو

1 در رهی میرفت عیسی غرق نور همرهیش افتاد نیک از راه دور

2 بود عیسی را سه گرده نان مگر خورد یک گرده بدو داد آن دگر

3 پس ازان سه گرده یک گرده بماند در میان هر دو ناخورده بماند

4 شد ز بهر آب عیسی سوی راه همرهش گرده بخورد آنجایگاه

1 در رهی محمود میشد با سپاه از سپاه و پیل او عالم سیاه

2 هم زمین همچون فلک بود از شرار هم فلک همچون زمین بود از غبار

3 گاو گردون و زمین از بانگ کوس هردو قانع گشته از یک من سبوس

4 بود پیش راه در ویرانهٔ بر سر دیوار اودیوانهٔ

1 گفت چون مسعود آن شاه درشت خشمگین شد از حسن زارش بکشت

2 پیش قصری سرنگونش آویختند خون او با خاک میآمیختند

3 او وزیر نیک بد محمود را بد شد از بیدولتی مسعود را

4 کثرت دنیا وقلت بگذرد دردمی دوران دولت بگذرد

1 بود مجنونی چو در کار آمدی گاه گاهی سوی بازار آمدی

2 در نظاره آمدی حیران و مست چست بگرفتی سر بینی بدست

3 آن یکی گفتش که ای شوریده دین بینی از بهر چه میگیری چنین

4 گفت این شمغندی بازاریان سخت میدارد دماغم را زیان

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش پانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش پانزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.