1 گفت ایاز خاص را محمود خواند تاج دارش کرد و بر تختش نشاند
2 گفت شاهی دادمت، لشگر تراست پادشاهی کن که این کشور تراست
3 آن همیخواهم که تو شاهی کنی حلقه در گوش مه و ماهی کنی
4 هرکه آن بشنود از خیل و سپاه جمله را شد چشم از آن غیرت سیاه
1 رابعه گفتی که ای دانای راز دشمنان را کار دنیا میبساز
2 دوستان را آخرت ده بردوام زانک من زین کار آزادم مدام
3 گر ز دنیا و آخرت مفلس شوم کم غمم گر یک دمت مونس شوم
4 بس بود این مفلسی از تو مرا زانک دایم تو بسی از تو مرا
1 خالق آفاق من فوق الحجاب کرد با داود پیغامبر خطاب
2 گفت هر چیزی که هست آن در جهان خوب و زشت و آشکارا و نهان
3 جمله را یابی عوض الا مرا نه عوض یابی و نه همتا مرا
4 چون عوض نبود مرا، بی من مباش من بسم جان تو، تو جان کن مباش
1 یافتند آن بت که نامش بود لات لشگر محمود اندر سومنات
2 هندوان از بهر بت برخاستند ده رهش هم سنگ زر میخواستند
3 هیچ گونه شاه مینفروختش آتشی برکرد و حالی سوختش
4 سرکشی گفتش نمیبایست سوخت زر به از بت، میببایستش فروخت
1 گفت چون محمود شاه خسروان رفت از غزنین به حرب هندوان
2 هندوان را لشگری انبوه دید دل از آن انبوه پر اندوه دید
3 نذر کرد آن روز شاه دادگر گفت اگر یابم برین لشگر ظفر
4 هر غنیمت کافتدم این جایگاه جمله برسانم به درویشان راه
1 چون زلیخا حشمت واعزاز داشت رفت یوسف را به زندان بازداشت
2 با غلامی گفت بنشان این دمش پس بزن پنجاه چوب محکمش
3 بر تن یوسف چنان بازو گشای کین دم آهش بشنوم از دور جای
4 آن غلام آمد بسی کارش نداد روی یوسف دید دل بارش نداد
1 خواجه زنگی را غلامی چست بود دست پاک از کار دنیا شست بود
2 جملهٔ شب آن غلام پاک باز تا به وقت صبح میکردی نماز
3 خواجه گفتش ای غلام کارکن شب چو برخیزی مرا بیدار کن
4 تا وضو سازم کنم با تو نماز آن غلام او را جوابی داد باز
1 بوعلی طوسی که پیر عهد بود سالک وادی جد و جهد بود
2 آن چنان جا کو به ناز و عز رسید من ندانم هیچکس هرگز رسید
3 گفت فردا اهل دوزخ زار زار اهل جنت را بپرسند آشکار
4 کز خوشی جنت و ذوق وصال حال خود گویید با ما حسب حال
1 از نبی در خواست مردی پر نیاز تا گزارد بر مصلایی نماز
2 خواجه دستوری نداد او را در آن گفت ریگ و خاک گرمست این زمان
3 روی نه بر خاک گرم و خاک کوی زانک هر مجروح را داغست روی
4 چون تو میبینی جراحت روح را داغ نیکوتر بود مجروح را