1 دیده باشی ز کودکان صغیر شود این یک وزیر و آن یک سفیر
2 حکمرانی شاه بر اورنگ هست تخمین ساعتیش درنگ
3 از چه آن سلطنت مجازی شد نام آن پادشاه بازی شد
4 زانکه نسبت بعمر آن کودک فی المثل آنزمان بود صد یک
1 خداوندا دلم لبریز غم کن درون درد پروردی کرم کن
2 پر از نوش محبت کن ایاغم ز جام عاشقی تر کن دماغم
3 ز صهبای شهودم کن چنان مست که نشناسم سر از پا پای از دست
4 کلید گنج معنی کن بیانم شکر بار از حقیقت کن زبانم
1 پادشاهی دُر ثمینی داشت بهر انگشترین نگینی داشت
2 خواست نقشی که باشدش دو ثمر هر زبان کافکند بنقش نظر
3 وقت شادی نگیردش غفلت گاه انده نباشدش محنت
4 هرچه فرزانه بود آن ایام کرد اندیشهٔ ولی بدخام
1 بر طرق اسکندر آورده است سد که نه پیکی نه پیامی میرسد
2 شد سواد دیدهٔ مردم مدار یا سویدای دل اهل وداد
3 کار کاغذ صنعت قرطاس شد یا که خود اقمار یا اشماس شد
4 گر قصب غالی بود همچون قصب لیک بس عالی است کالای نسب
1 ای تو همساز من وهم سوزم وی رخت اختر شب افروزم
2 همه آیینه و تو جلوه گری همه را از همه تو درنظری
3 همه گر فرد شعله می بودی گوی وحدت زجمله بربودی
4 ز آنکه هرجا دوئی بود درشیء متخلل بود در او جزوی
1 دیگر بارم افتاده شوری بسر بجانم شده آتشی شعله ور
2 که دستار تقوی ز سرافکنم ز پاکندهٔ نام را بشکنم
3 ملولم از این خرقه و طیلسان که بتها است در آستینم نهان
4 تو بنمای آن چهرهٔ آتشین که آتش فتد در بت و آستین