1 ای دل تو اگر باده عشقش نوشی باید که غمش بعالمی نفروشی
2 هر لحظه اگر وصال او دست دهد چون اهل فراق در رهش میکوشی
1 ای دل به غم فراق دایم خونی وی جان بامید وصل جانان چونی
2 شوقت همه روزه بیشتر میگردد زان رو که بعشق هر زمان افزونی
1 مائیم اسیر دام گیسوی کسی سودائی زلف عنبرین بوی کسی
2 ذرات جهان شده گرفتار چو من در قید کمند حلقه موی کسی
1 تا سنبل زلف تو برآشفت بروی خلق از پی جست وجو شده کوی بکوی
2 خواهی نشود واقف اسرار تو کس عارف که ترا بدید گفتی که مگوی
1 بحرست مرا جام می و حق ساقی مستی ز شراب نور وجه باقی
2 هر لحظه هزار بحر می نوشیدم سیراب نشد جان من از مشتاقی
1 ای در دل هر ذره ز تو سودائی از مهر جمال تو جهان شیدائی
2 مست از می وصل تو چنانم که دگر از هستی خویش نیستم پروائی
1 تا مستی هستیت نگردد لاشی از جام وصال او کجا نوشی می
2 تا در نظرت نقش توئی می ماند در کوی حقیقت نبری هرگز پی