2 اثر از مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب در چهارمقاله نظامی عروضی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب در چهارمقاله نظامی عروضی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار نظامی عروضی / چهارمقاله نظامی عروضی / مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب در چهارمقاله

مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب در چهارمقاله نظامی عروضی

در سنهٔ سبع و اربعین و خمسمایة که میان سلطان عالم سنجر بن ملکشاه و خداوند من علاء الدنیا و الدین الحسین بن الحسین خلد الله تعالى ملکهما و سلطانهما به در اوبه مصاف افتاد و لشکر غور را چنان چشم زخمی افتاد و من بنده در هرات چون متواری گونه همی گشتم به سبب آن که منسوب بودم به غور دشمنان بر خیره هر جنسی همی گفتند و شماتتی همی کردند. ,

در این میان شبی به خانهٔ آزادمردی افتادم و چون نان بخوردیم و من به حاجتی بیرون آمدم آن آزادمرد که من به سبب او آنجا افتاده بودم مگر مرا ثنایی می‌گفت که: ,

«مردمان او را شاعر شناسند اما بیرون از شاعری خود مردی فاضل است، در نجوم و طب و ترسل و دیگر انواع متبحر است.» ,

چون به مجلس باز آمدم خداوند خانه مرا احترامی دیگرگون کرد چنان که محتاجان کنند. ,

یکی را از مشاهیر شهر اسکندریه به عهد جالینوس سر دست درد گرفت و بی قرار شد و هیچ نیارامید. ,

جالینوس را خبر کردند. مرهم فرستاد که بر سر کتف او نهند. همچنان کردند که جالینوس فرموده بود. ,

در حال درد بنشست و بیمار تندرست گشت. ,

و اطبا عجب بماندند. ,

مالیخولیا علتی است که اطبا در معالجت او فرو مانند. اگر چه امراض سوداوی همه مزمن است لیکن مالیخولیا خاصیتی دارد به دیر زائل شدن، و ابوالحسن بن یحیی اندر کتاب معالجت بقراطی که اندر طب کس چنان کتابی نکرده است بر شمرد از ائمه و حکما و فضلا و فلاسفه که چند از ایشان بدان علت معلول گشته‌اند. ,

اما حکایت کرد مرا استاد من الشیخ الامام ابوجعفر بن محمد ابی سعد المعروف به صرخ (؟) از الشیخ الامام محمد بن عقیل القزوینی از امیر فخر الدوله باکالیجار البویی که یکی را از اعزهٔ آل بویه مالیخولیا پدید آمد و او را در این علت چنان صورت بست که او گاوی شده است. همه روز بانگ همی کرد و این و آن را همی گفت که: ,

«مرا بکشید که از گوشت من هریسهٔ نیکو آید!» ,

تا کار به درجه‌ای بکشید که نیز هیچ نخورد و روزها بر آمد و نهار کرد، و اطبا در معالجت او عاجز آمدند. ,

ابو العباس مأمون خوارزمشاه وزیری داشت نام او ابوالحسین احمد بن محمد السهیلی، مردی حکیم طبع و کریم نفس و فاضل، و خوارزمشاه همچنین حکیم طبع و فاضل دوست بود. و به سبب ایشان چندین حکیم و فاضل بر آن درگاه جمع شده بودند چون ابوعلی سینا و ابوسهل مسیحی و ابوالخیر خمار و ابوریحان بیرونی و ابونصر عراق. ,

اما ابونصر عراق برادرزادهٔ خوارزمشاه بود و در علم ریاضی و انواع آن ثانی بطلمیوس بود. و ابوالخیر خمار در طب ثالث بقراط و جالینوس بود. و ابوریحان در نجوم به جای ابومعشر و احمد بن عبدالجلیل بود. و ابوعلی سینا و ابوسهل مسیحی خلف ارسطاطالیس بودند در علم حکمت که شامل است همهٔ علوم را. ,

این طایفه در آن خدمت از دنیاوی بی‌نیازی داشتند و با یکدیگر انسی در محاورت و عیشی در مکاتبت می‌کردند. ,

روزگار بر نپسندید و فلک روا نداشت. آن عیش بر ایشان منغص شد و آن روزگار بر ایشان به زیان آمد. ,

فضل بن یحیی برمکی را بر سینه قدری برص پدید آمد. ,

عظیم رنجور شد و گرمابه رفتن به شب انداخت تا کسی بر آن مطلع نشود. ,

پس ندیمان را جمع کرد و گفت: ,

«امروز در عراق و خراسان و شام و پارس کدام طبیب را حاذق‌تر می‌دانند و بدین معنی که مشهورتر است؟» ,

صاحب کامل الصناعة طبیب عضدالدوله بود به پارس به شهر شیراز. ,

و در آن شهر حمالی بود که چهارصد من و پانصد من بار بر پشت گرفتی، و هر پنج شش ماه آن حمال را درد سر گرفتی و بی قرار شدی و ده پانزده شبانروز همچنان بماندى. ,

یک بار او را آن درد سر گرفته بود و هفت هشت روز بر آمده و چند بار نیت کرده بود که خویشتن را بکشد. ,

آخر اتفاق چنان افتاد که آن طبیب بزرگ روزی به در خانهٔ آن حمال بگذشت. برادران حمال پیش او دویدند و خدمت کردند و او را به خدای عز و جل سوگند دادند و احوال برادر و درد سر او به طبیب بگفتند. ,

شیخ رئیس حجة الحق ابوعلی سینا حکایت کرد اندر کتاب «مبدأ و معاد» در آخر فصل «امکان وجود امور نادرة عن هذه النفس»، همی گوید که: ,

به من رسید و بشنودم که حاضر شد طبیبی به مجلس یکی از ملوک سامان و قبول او در آنجا به درجه‌ای رسید که در حرم شدی و نبض محرمات و مخدرات بگرفتی. ,

روزی با ملک در حرم نشسته بود به جایی که ممکن نبود که هیچ نرینه آنجا توانستی رسید. ,

ملک خوردنی خواست، کنیزکان خوردنی آوردند. ,

طب صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زائل شود باز آرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی. ,

اما طبیب باید که رقیق الخلق حکیم النفس جید الحدس باشد و حدس حرکتی باشد که نفس را بود در آراء صائبه. اعنی که سرعت انتقالی بود از معلوم به مجهول. و هر طبیب که شرف نفس انسان نشناسد رقیق الخلق نبود و تا منطق نداند حکیم النفس نبود و تا مؤید نبود به تأیید جید الحدس نبود و هر که جید الحدس نبود به معرفت علت نرسد زیرا که دلیل از نبض می‌باید گرفت و نبض حرکت انقباض و انبساط است و سکونی که میان این دو حرکت افتد. ,

و میان اطبا خلاف است: گروهی گفته‌اند که حرکت انقباض را به حس نشاید اندر یافتن، اما افضل المتأخرین حجة الحق الحسین بن عبدالله بن سینا در کتاب قانون می‌گوید: حرکت انقباض را در توان یافتن به دشواری اندر تن‌های کم گوشت. ,

و آنگه نبض ده جنس است و هر یکی از او متنوع شود به سه نوع: دو طرفین او و یکی اعتدال او. ,

در سنهٔ اثنتی عشرة و خمسمایة در بازار عطاران نشابور بر دکان محمد محمد منجم طبیب از خواجه امام ابوبکر دقاق شنیدم که او گفت: ,

در سنهٔ اثنتین و خمسمایة یکی از مشاهیر نشابور را قولنج بگرفت و مرا بخواند و بدیدم و به معالجت مشغول شدم و آنچه در این باب فراز آمد به جای آوردم. ,

البته شفا روی ننمود و سه روز بر آن بر آمد. نماز شام بازگشتم ناامید بر آن که نیمشب بیمار درگذرد. در این رنج بخفتم صبحدم بیدار گشتم و شک نکردم که در گذشته بود. ,

به بام برشدم و روی بدان جانب آوردم و نیوشه کردم. هیچ آوازی نشنیدم که بر گذشتن او دلیل بودی. سورهٔ فاتحه بخواندم و از آن جانب بدمیدم و گفتم: الهی و سیدی و مولای! تو گفته‌ای در کلام مبرم و کتاب محکم «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین» و تحسر همی خوردم که جوان بود و منعم و متنعم و کام انجامی تمام داشت. ,

مقصود از تحریر این رسالت و تقریر این مقالت اظهار فضل نیست و اذکار خدمت نی، بلکه ارشاد مبتدی است و احماد خداوند ملک معظم مؤید مظفر منصور حسام الدولة و الدنیا و الدین نصرة الاسلام و المسلمین عمدة الجیوش فی العالمین افتخار الملوک و السلاطین قامع الکفرة و المشرکین قاهر المبتدعة و الملحدین ظهیر الأیام مجیر الأنام عضد الخلافة جمال الملة جلال الامة نظام العرب و العجم اصیل العالم شمس المعالی ملک الامراء ابوالحسن علی بن مسعود بن الحسین نصیر امیرالمؤمنین أدام الله جلاله و زاد فی السعادة اقباله که پادشاهی را به مکان او مفاخرت است و دولت را به خدمت او مبادرت. ,

ایزد تبارک و تعالی دولت را به جمال او آراسته داراد و ملک را به کمال او پیراسته، و چشم خداوندزاده ملک مؤید مظفر منصور شمس الدولة و الدین به حسن سیرت و سریرت او روشن باد و حفظ الهی و عنایت پادشاهی بر قد حشمت و قامت عصمت هر دو جوشن باد و دل خداوند ولی الإنعام ملک معظم عالم عادل مؤید مظفر منصور فخر الدولة و الدین بهاء الاسلام و المسلمین ملک ملوک الجبال به بقاء هر دو شادمانه نه مدتی بلکه جاودانه. ,

تم الکتاب ,

آثار نظامی عروضی

2 اثر از مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب در چهارمقاله نظامی عروضی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب در چهارمقاله نظامی عروضی شعر مورد نظر پیدا کنید.