ای گل گهر ژاله چو در از انوری ابیوردی رباعی 433
1. ای گل گهر ژاله چو در گوش کنی
وز سایهٔ ابر ترک شبپوش کنی
1. ای گل گهر ژاله چو در گوش کنی
وز سایهٔ ابر ترک شبپوش کنی
1. گر در همه عمر یک نکویی بکنی
صد گونه جفا و زشتخویی بکنی
1. با بوعلی اب ارب هم بنشینی
شخصی شش جهتش زو بینی
1. رو رو که تو یار چو منی کم بینی
وین پس همه مرد جلد محکم بینی
1. هر روز به نویی ای بت سلسلهموی
جای دگری به دوستی در تک و پوی
1. شب نیست دلا که از غمش خون نشوی
وز دیده به جای اشک بیرون نشوی
1. گفتم که نثار جان کنم گر آیی
گفتا به رخم که باد میپیمایی
1. چون دیده فرو ریخت به رخ بینایی
وز دل اثری نماند جز رسوایی
1. ای محنت هجر بر دلم سرنایی
وی دولت وصل از درم درنایی
1. با دل گفتم گرد بلا میپویی
بنشین که نه مرد عشق آن مهرویی
1. صورتگر فطرت ننگارد چو تویی
دوران فلک برون نیارد چو تویی
1. ای نامتحرک حیوانی که تویی
ای خواجهٔ رایگان گرانی که تویی