1 عاشق شدم به ان بت عیار چون کنم صَعب است کار چارهٔ این کار چون کنم
2 در عمر خویش باختهام عشق چند بار هر بار صبر داشتم این بار چون کنم
3 دل را به بند عشق گرفتار کردهام جان را به دست هجر گرفتار چون کنم
4 گوید مرا که در غم و تیمار صبر کن بیهوده صبر در غم و تیمار چون کنم
1 فصل زمستان رسید و فصل خزان شد آب رزان خور که آب روی رزان شد
2 رخت به کاشانه برکه در چمن باغ زاغ پدید آمد و تذرو نهان شد
3 باد ز کهسار تیر برف بینداخت شاخ درختان ز تیر او چو کمان شد
4 مرغ عقیقین سر از تنوره برآورد چِنگل او لعلپاش و مشکفشان شد
1 ترک من برگل نقاب از سنبل پرُتاب کرد لالهٔ نعمان حجاب لولو خوشاب کرد
2 رنگ لعل شکرین او مرا بیرنگکرد تابزلف عنبرین او مرا در تابکرد
3 دید در سنجاب و مشک ناب نرمی و خوشی سینه چون سنجاب و زلفین همچو مشک ناب کرد
4 فتنه را پیش گل خود روی و پیش سنگ و روی سایبان از مشک ناب و پردهٔ سنجابکرد