1 دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش
2 دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش
3 ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب ای زلفک مشکینش پر از عنبر پر جوش
4 دو لب چو دو تا لعل و دو یاقوت شکر بار دو رخ چو دو گلبرگ و دو خورشید زره پوش
1 دهانت، ای اغل، گنده ریش، گنده بغل همی کند همه شب گوه سگ بدندان حل
2 همه جهان زره کون همی ریند و تو باز گه از دهان ریی و گه ز کون و گه ز بغل
3 بپیش شاه چنانی که پیش آدم دیو میان بزم چنان چون میان کعبه هبل
4 خیال تست خیال اجل ز روی قیاس مثال تست مثال قضای بد بمثل
1 رسول بخت بمن بنده دوش داد پیام بدان گهی که فلک زد بدل ضیا بظلام
2 سپاه روز بر افگند خر گه از صحرا زدند لشکر شب گرد کوه و دشت خیام
3 چه گفت؟ گفت که: ای تیره خاطر از چه چنین همی بسر بری این عمر خویش در ناکام؟
4 یکی بصحرا بیرون شو و عجایب بین مگر که آید اندیشهات را فرجام
1 مست و شادان در آمد از در تیم کرده بیجاده جای در یتیم
2 زیر خط زبر جدش میمی زیر زلف معنبرش صد جیم
3 زیر آن جیم طوبی و فردوس زیر این میم کوثر و تسنیم
4 پشتم از جیم او چو جیم دو تا بر من از میم او جهان چون میم
1 خیال آن صنم سرو قد سیم ذقن بخواب دوش یکی صورتی نمود بمن
2 هلال وار رخ روشنش گرفته خسوف کمند وار قد راستش گرفته شکن
3 هزار شعله آتش فروخته در دل هزار چشمه توفان گشاده کرده ز تن
4 نه بر دو عارض گل رنگ او نشانه گل نه گرد سینه سیمین او نسیم سمن
1 بگردون برین بر شد، ز فخر این ملکت ایران که گسترد از برش سایه خجسته رایت سلطان
2 اگر ویران شد این ایران ز جور ترکمان بد ز عدل شاه نیک اختر بساعت گردد آبادان
3 خداوند جهان، الب ارسلان، سلطان دین پرور که با عدلش نماند جور یکسر عدل نوشروان
4 خداوندی، که در سود و زیان خشنودی و خشمش یکی لهویست بی انده، یکی دردیست بی درمان
1 زهی دولت! زهی ملکت! زهی همت! زهی سلطان! زهی حشمت! زهی نعمت! زهی قدرت! زهی امکان!
2 سپاس آنرا که توفیقش موافق گشت با دولت بتابید چنین دولت، باقبال چنین سلطان
3 چنین سلطان، که چشم ملک در علم چنو کمتر ندیدست و نبیند نیز زیر گنبد گردان
4 خداوندی، که تا ملکت شرف پذرفت از ایامش جمال افزود ازو گیتی، جلال افزود ازو گیهان
1 ای نگار، ازبس که اندر دلبری دستان کنی هر زمان ما را به عشق خویش سرگردان کنی
2 عاشقی با تو خطر کردن بود با جان خویش زانکه نپسندی تو دل تنها و قصد جان کنی
3 گه ز گرد مشک بر خورشید نقاشی کنی گه ز عنبر بر گل صد برگ بر، جولان کنی
4 گاه سنبل ر احجاب توده نسرین کنی گاه میدان را نقاب خرمن مرجان کنی