2 اثر از قصاید در دیوان اشعار عمعق بخاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عمعق بخاری شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار عمعق بخاری

1 دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش

2 دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش

3 ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب ای زلفک مشکینش پر از عنبر پر جوش

4 دو لب چو دو تا لعل و دو یاقوت شکر بار دو رخ چو دو گلبرگ و دو خورشید زره پوش

1 دهانت، ای اغل، گنده ریش، گنده بغل همی کند همه شب گوه سگ بدندان حل

2 همه جهان زره کون همی ریند و تو باز گه از دهان ریی و گه ز کون و گه ز بغل

3 بپیش شاه چنانی که پیش آدم دیو میان بزم چنان چون میان کعبه هبل

4 خیال تست خیال اجل ز روی قیاس مثال تست مثال قضای بد بمثل

1 رسول بخت بمن بنده دوش داد پیام بدان گهی که فلک زد بدل ضیا بظلام

2 سپاه روز بر افگند خر گه از صحرا زدند لشکر شب گرد کوه و دشت خیام

3 چه گفت؟ گفت که: ای تیره خاطر از چه چنین همی بسر بری این عمر خویش در ناکام؟

4 یکی بصحرا بیرون شو و عجایب بین مگر که آید اندیشهات را فرجام

1 مست و شادان در آمد از در تیم کرده بیجاده جای در یتیم

2 زیر خط زبر جدش میمی زیر زلف معنبرش صد جیم

3 زیر آن جیم طوبی و فردوس زیر این میم کوثر و تسنیم

4 پشتم از جیم او چو جیم دو تا بر من از میم او جهان چون میم

1 خیال آن صنم سرو قد سیم ذقن بخواب دوش یکی صورتی نمود بمن

2 هلال وار رخ روشنش گرفته خسوف کمند وار قد راستش گرفته شکن

3 هزار شعله آتش فروخته در دل هزار چشمه توفان گشاده کرده ز تن

4 نه بر دو عارض گل رنگ او نشانه گل نه گرد سینه سیمین او نسیم سمن

1 بگردون برین بر شد، ز فخر این ملکت ایران که گسترد از برش سایه خجسته رایت سلطان

2 اگر ویران شد این ایران ز جور ترکمان بد ز عدل شاه نیک اختر بساعت گردد آبادان

3 خداوند جهان، الب ارسلان، سلطان دین پرور که با عدلش نماند جور یکسر عدل نوشروان

4 خداوندی، که در سود و زیان خشنودی و خشمش یکی لهویست بی انده، یکی دردیست بی درمان

1 زهی دولت! زهی ملکت! زهی همت! زهی سلطان! زهی حشمت! زهی نعمت! زهی قدرت! زهی امکان!

2 سپاس آنرا که توفیقش موافق گشت با دولت بتابید چنین دولت، باقبال چنین سلطان

3 چنین سلطان، که چشم ملک در علم چنو کمتر ندیدست و نبیند نیز زیر گنبد گردان

4 خداوندی، که تا ملکت شرف پذرفت از ایامش جمال افزود ازو گیتی، جلال افزود ازو گیهان

1 ای نگار، ازبس که اندر دلبری دستان کنی هر زمان ما را به عشق خویش سرگردان کنی

2 عاشقی با تو خطر کردن بود با جان خویش زانکه نپسندی تو دل تنها و قصد جان کنی

3 گه ز گرد مشک بر خورشید نقاشی کنی گه ز عنبر بر گل صد برگ بر، جولان کنی

4 گاه سنبل ر احجاب توده نسرین کنی گاه میدان را نقاب خرمن مرجان کنی

آثار عمعق بخاری

2 اثر از قصاید در دیوان اشعار عمعق بخاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عمعق بخاری شعر مورد نظر پیدا کنید.