1 ای سرو سهی خاک رهت وقت خرام کی صورت مه بود چو حسن تو تمام
2 هر کسکه ترا بنده بود پادشه است در بندگی تو پادشاه است غلام
1 ای آنکه فلک شرم ز نام تو کند در صورت جان ملک سلام تو کند
2 دستور سپهر با همه منصب و جاه خواهد که وزیری غلام تو کند
1 ای آنکه قیامت از قیامت باشد صد کبک دری مست خرامت باشد
2 یوسف نتوان گفت ترا کز خوبی چون یوسف مصر ده غلامت باشد
1 ای آنکه چو من بسی اسیرند ترا شاهان همه در نظر حقیرند ترا
2 برگرد تو گردند که آزاد شوند افلاک که نه غلام پیرند ترا
1 ای کز تو دل شکسته ام یافته کام از کوی توام نیست سردار سلام
2 دل بنده تست کز غلامان بهشت بخشند بهشت و جنتش هشت غلام
1 ای آنکه بحسن شهره یی در ایام هرگز نرسد شکست ایماه تمام
2 شاید که کند زمانه از هفت اختر در پاس تو بر بام فلک هفت غلام
1 ای آنکه غمت هزار دل شاد کند شاه ستمت ملک دل آباد کند
2 بر شش جهت جهان خداوند شوند گر لطف تو شش غلام آزاد کند
1 ای آنکه بتان را که چون سرو چمنند خال و خط و کاکل و دو زلفت شکنند
2 شاید که ز دولت تو ای پنج غلام در ملکت حسن پنج نوبت بزنند
1 ای آنکه بحسن و خوبیی ماه تمام ترک فلک از بندگیت یافته کام
2 آرند ز خسروان پی بند گیت روم و ختن و هند و حبش چار غلام
1 ای خاک در تو برتر از عرش عظیم لطف تو ربود خلقی از خلق کریم
2 شاهی تو و از سعادت فتح و ظفر دایم سه غلام اند بکوی تو مقیم