1 ای خاک درت قبله صاحب نظران بر صورت تست مشتری دل نگران
2 خاک کف پای تو بود تاج سرش آنکسر که بود پادشه تاجوران
1 ای کز مه نو رکاب رخش تو بود خود صورت خوب جمله بخش تو بود
2 معموری ملک جانکه شاهش غم تست از لطف وزیر تاج بخش تو بود
1 ای آنکه غمت فرشته محتاج کند زلف تو حدیث شب معراج کند
2 دارد سر من بر آسانت ز شرف خشتی که برابری به ده تاج کند
1 ای سرمه دیده ها ز خاک در تو پیوسته بود لطف خدا یاور تو
2 بر تخت زمین تو پادشاهی و فلک نه تاج زمردی بود بر سر تو
1 ای آنکه لب تو جام عشرت دهدم عشق تو خلاص از همه زحمت دهدم
2 من سر ننهم به هشت جنت بی تو هر چند که هشت تاج رحمت دهدم
1 ای آنکه بحسن چون تو واقع نشود از شرم رخ تو ماه طالع نشود
2 یک بنده تو ز هفت اقلیم جهان شاید که بهفت تاج قانع نشود
1 ای ترک ختا، رخت به از ماه و خور است خاک قدم تو چرخ را تاج سر است
2 گر ششپر تو سرم به ده جا شکند بر فرق شکسته به ز شش تاج زرست
1 ای آنکه ترا خاتم دولت بکف است پیش تو عطای دیگران برطرف است
2 درویش تو را ز ناخن پنج انگشت در دست همیشه پنج تاج شرف است
1 ای آنکه ترا عنان شاهی است بکف تاج سر خسروان عهدی ز شرف
2 شاهان بزمین همی نهند از سر خویش پیش تو چهار تاج از چار طرف
1 ای لعل تو خورده خون دلها همه دم از آب طرب نشان دمی آتش غم
2 می خور که سه کاسه در سر از باده لعل بهتر که سه تاج زر نهی بر سر هم