1 ای آنکه ترا خاتم دولت بکف است پیش تو عطای دیگران برطرف است
2 درویش تو را ز ناخن پنج انگشت در دست همیشه پنج تاج شرف است
1 ای روی تو آفتاب خوبان بجمال هرگز نرسد بدامنت دست زوال
2 خاک قدمت گر همه یکذره بود یک تاج زر است بر سر اهل کمال
1 ای خاک درت قبله صاحب نظران بر صورت تست مشتری دل نگران
2 خاک کف پای تو بود تاج سرش آنکسر که بود پادشه تاجوران
1 ای کز مه نو رکاب رخش تو بود خود صورت خوب جمله بخش تو بود
2 معموری ملک جانکه شاهش غم تست از لطف وزیر تاج بخش تو بود
1 ای آنکه غمت فرشته محتاج کند زلف تو حدیث شب معراج کند
2 دارد سر من بر آسانت ز شرف خشتی که برابری به ده تاج کند
1 ای لعل تو خورده خون دلها همه دم از آب طرب نشان دمی آتش غم
2 می خور که سه کاسه در سر از باده لعل بهتر که سه تاج زر نهی بر سر هم
1 ای آنکه لب تو جام عشرت دهدم عشق تو خلاص از همه زحمت دهدم
2 من سر ننهم به هشت جنت بی تو هر چند که هشت تاج رحمت دهدم
1 ای سرمه دیده ها ز خاک در تو پیوسته بود لطف خدا یاور تو
2 بر تخت زمین تو پادشاهی و فلک نه تاج زمردی بود بر سر تو
1 ای آنکه ترا عنان شاهی است بکف تاج سر خسروان عهدی ز شرف
2 شاهان بزمین همی نهند از سر خویش پیش تو چهار تاج از چار طرف
1 ای کز ستم غم تو دلها بر هند زلفین تو دست صبر را تاب دهند
2 من سرنکشم ز خاکبوس در تو گر مهر و مهم دو تاج بر فرق نهند