1 قدم گذار بدیوان عالی و بشناس که کیست آنکه بکرسی نشسته چون نسناس
2 بگرد وی بنگر چند تن خدا نشناس مگو که چرخ عجب مهره ای فکنده بطاس
3 نظر نما بنگر صورت هیولا را بجای طوطی و طاوس بین قولا را
4 به حکمرانی بنگر جوان . . . را معین و یاور و یارش به بین شمولا را
1 آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر طاعت عالم کنم تا بشکنم بازار جبر
2 گرم گردم در تماشای پلنگ و شیر و ببر منع نتوانم نمود از مردم بی تاب و صبر
3 روزگاری شد که من تقلید دنیا می کنم سینه پرشور و فغان سر پر ز سودا می کنم
4 اهل دنیا را درین دنیا تماشا می کنم همچو موسی روی خود در طور سینا می کنم
1 سال نهمین است که این ملت بیدار با خون خود آمد بحق خویش خریدار
2 شد نور عدالت ز پس پرده پدیدار پوشید بتن خلعت نو سرو و سپیدار
3 زد شاهد مشروطه صلا از پی دیدار تا در قدمش جان گرامی بسپارند
4 آورد دبیر فلکی لوح و قلم را بسترد ز دیوان قضا نام ستم را
1 چو دلها را بتان کاشانه کردند در اشگ از بصرها دانه کردند
2 سر زلف پریشان شانه کردند زمان را در جهان افسانه کردند
3 چو سامانش ز هستی گشت مختل غمش بر عیش و شادی شد مبدل
4 سر و کارش به مستی شد محول می لاتقنطوا از روز اول
1 برخیز شتربانا بربند کجاوه کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
2 در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
3 بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه
4 از رود سماوه ز ره نجد و یمامه بشتاب و گذر کن سوی ارض تهامه