4 اثر از مناقب الصوفیه عبادی مروزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب الصوفیه عبادی مروزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عبادی مروزی / مناقب الصوفیه عبادی مروزی

مناقب الصوفیه عبادی مروزی

بدان که متصوفه را الفاظ است و دقیقه‌ها در سخن و خرده‌ها در احوال که هر غافلی بدان واقف نشود، و آن از کتاب و سنت بیرون نیست. ,

هر چه موافق شرع نباشد هر کس که آن کند مخطی بود و کسی که موافق بود حق تعالی وی را نگاه دارد و ایشان توفیق از حضرت یافته‌اند. پس در حمایت حفظ او باشند. ,

اول آنکه در میان جماعتی یک کس را دستار بیفتد جمله موافقت کنند، و اگر کسی جامه را پاره کند آن را به ادب خرقه کنند،و از آن هر کسی پاره‌ای بر جامه دوزند سبب یگانگی در میان ایشان. و مدار این بر حدیث است، «قال رسول اللّه المؤمنون کنفس واحدة، و قال‑علیه الصلوة والسلام‑المؤمن للمؤمن کالبینان یشد بعضه بعضاً.» ,

دیگر آنکه یکدیگر رااخیخوانند، به لفظ «برادر» خطاب کند. و این «را» از کتاب و سنت دلایل است. ,

بدان که شریفتر احوالی ونیکوترین کاری که برآدمی ظاهر شود محبت است که هیچ جوهر در نهاد آدمی تعبیه نگردد ازو شریفتر، و هیچ خلعت به آدمی ندهند ازو عزیزتر، و هرچه گفتیم از احوال و اعمال مقدمات نتیجهٔ آن محبت است. مقصود از مقدمات شایستهٔ نتایج باشد. پس نتیجهٔ همه خیرات محبت است. ,

و محبت تعلق دل است به جمال محبوب و این دو نوع است: محبت خلق و محبت حق. محبت حق تعالی اصل است و محبت خلق فرع، و اصل بر فرع مقدم بود. واز برای این بود که حق تعالی اصل در ذکر محبت نخست از خود گفت که: «یحبهم و یحبونه» و آنجا که حقیقت است اگر مرد را محبت او نبودی هرگز قوت دعوی محبت او نداشتی. ,

آورده‌اند که مردی کنیزکی داشت. شبی کنیزک را دید در گوشه‌ای سر بر زمین نهاده می‌گفت الهی به حق محبت تو مرا که بر من رحمت کن! خواجهگفت ای کنیزک چنین گو که به حق محبت من ترا که برمن رحمت کنی. کنیزک گفت ای خواجه کیست که طاقت محبت او دارد پیش از دوستی او بنده را. ,

پس دوستی حق تعالی مقدم است و اصل آن است، و دیگر دوستیها فرع است، و بقاء فرع به قوام اصل باشد. ,

بدان که صحبت کاری عزیز «است»و آن را شرایط است، تا مرد در آن درست آید. ,

و معظم‌ترین آن ترک خصومت و قطع اعتراض استدر همه کارها. از آنکه صحبت یاری دادن استبه همه روی و بار کشیدن است به همه وجه. و این کسی را مسلم شود که در معرفت حق تعالی راسخ قدم باشد. تا اگر کاری بیند که معتاد نبودداند که نتیجهٔ تقدیر است، بدان اعتراض نکند. ,

حق تعالی رسول را صحبت با کسی فرمود که ایشان به حق نزدیک باشند که «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه»، با کسانی نشین که بامداد و شبانگاه طالب و ذاکر ما باشند و از ما مشاهده خواهند. ,

و در جملهٔ حقیقت صحبت ترک انکار و قطعاعتراض است که صحبت با سه نوع مردم تواند بود: با کسی بزرگتر، یا با کسی برابر، یا کسی کهتر. اگر صحبت با بزرگتر بود انکار احوال و اعتراض نکند از جهت، و اگر با کهتر بود هم نباید از جهت شفقت، و با برابر جهت مروت. در هر سه حال شرط نیست و این چنین کس عزیز باشد. ,

قال الامام ابومنصور المظفر بن اردشیر العبادی رحمة علیه. رسالته من التصوف. ,

شکر و سپاس خداوندی را که به خداوندی سزاست، و حمد و ثنا پادشاهی را که در خداوندی سزای ثناست. خداوندی که این سقف رفیع برکشیدهٔ اوست و این فرش وضیع گستریدهٔ اوست. ,

و صد هزار صلوات و تحیات به جان پاک و روضهٔ خاک مصطفی باد که سید انبیاست و شفیع روز قضاست، و بر صحابه و اهل بیت وی که محبت ایشان سبب ماست، و سلم تسلیماً کثیرا. ,

اما بعد، مدتهاست که تا متقاضی طبع این ضعیف را می‌کردکه تا جمعی سازد در بیان طریقت و حالات اهل حقیقت. لیکن جواذب هم طالبان در می‌بایست، هر چند روزگار کم آشکارا می‌کند و گل‌جد در دلها کم شکفته می‌گردد، و چون جایی گل بشکفد تعجبها پدید آید و رغبتها صادق شود. ,

پس ازینجمله درین وقت جوانی که آراسته صورت بود در شریعت و پیراسته صفت بود در طریقت از سر صدقی تمام به حکم جدی که داشت درخواست کرد بر طریق سؤال که تا ورقی چند نبشته شود در احوال و اعمالاهل صفهتا حقایق ایشان معلوم شود. ,

بدان که نیکوترین خلعتی که حق تعالی آدمی را به آن ارزانی دارد خاصه متصوفه را خلعت یقین است، و یقین همه خلایق را فضل است و ایشان را فرض است. ازآنکه تصوف قطع علایق است و قطع علایق جز به مدد یقین حاصل نیاید که چشم دل گشاده شود به کمال قدرت جبروت. هر چه او خواهد همه آن باشد. برخلاف ارادت او هیچ کار نباشد. ,

یقینی در آن حاصل آید،به مدد آن یقین از همه کاری اعراض کند و بر طریق استقامت بر عتبهٔ عبودیت ملازمت نماید و راحت و فتوح از حضرت عزت وی را متواتر شود که رسول گفته است که حق تعالی راحت و فرجدر یقین نهاده است. هر که راحت آخرت می‌طلبد وی را ملازم یقین باید بود تا جمال ایمان ببیند و خلعت هدایت بیابد. امروزش فراغت باشد، فردا نجات و سعادت بیابد، «والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالآخرة هم یوقنون، اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون». ,

یقین نوری است که حق تعالی در دل بنده نهد. چون خواهد که آن دل به مدد آن نور طریق رضای حق سپرد هر چه اصل سخط حق تعالی باشد از دل خود زدودن گیرد،و این نور جز در دل کسی ننهد که به مدد توفیق وی را خلعت اهلیت صدق داده باشند و جمال معرفت خود بدو نموده، تا او بدین مدد به راه یقین درآید. هرچه اندیشهٔمختلف است از دل بیرون کند، در طلب حق تعالی یک اندیشه گردد. ,

و جنید گفته است که یقین نفی تهمت است از شهود غیب به مدد عزت. ,

بدان که روزگار ایشان پیوسته مقصور باشد بر اعمال پسندیده و متابعت سنت و موافقت شریعت،و گفته‌ایم که معاملات ایشان بر دو قسم است: یکی ظاهر و یکی باطن. ,

معاملات ظاهر پیراهن صورت است به مدد مجاهدت در راه ریاضت و این کلمات بود که درین فصل یاد می‌کنیم. ,

بدان که توکل بر چهار نوع است: ,

یکی در نفس که خیر خود در صحبت او داند، و این توکلجاهلان است. ,

دوم توکلی است برمال که نجات جان و سبب حیات خود از وی داند، و این توکل عاقلان است. ,

سوم توکلی است بر خلق، و این توکل مخذولان است. ,

بدانکه بهترین اعمال و نیکوترین افعال بنده را زهد است و زهد دور بودن است از آنچه سخط شرع بدان پیوسته باشد و احتراز گزیر بود از وی. و ابتدا قدم در اسلام ترک زیادتهاست و حقیقت زهد ترک زیادتیها است که مانع دین است. و قال «من حُسن اسلام المَرء ترکه ما لا یعنیه.» ,

و اگر کسی خواهد که داد شریعت بدهد آن اولی‌تر که بهوجهی دهد که شریعت فرموده باشد. ,

و هیچ وجه نیکوتر از آن نیست که مرد به ترک دنیا و بیشی بگوید. خواجگی و جاه و حشمت و معلوم و زیادتی و طمع و نظام احوالدنیا یک سو نهد. پای طلب در دامن فراغت کشد و دست غرض از گرفتن حطام دنیا کوتاه کند. به قوت قانع شود. ,

و بداند که زهد در سه چیز باشد: در مال، و در نفس، و در صحبت خلق. ,

رسول ‑فرموده است که بهترینخلق کسانی‌اند معرض باشند و از خلق دور، و به حق نزدیک. واین صفت اهل تصوف است. ,

و نیز گفته است خدای‑عزوجل‑را بندگانی‌اند که ایشان را نبوت و شهادت نباشد.روز قیامت نور دل ایشان غالب باشد بر همهٔ انوار. گفتند یا رسول اللّه ایشان چه قوم باشند؟ گفت کسانی که هرگزدلدر دنیا نبندند و برای قوت خود رنجور نباشند و به هیچ سبب از حق تعالی باز نمانند و همیشه راه توکل سپرند. به تن با خلق باشند و به دل با حق. هر کجا ازیشان یکی باشد هرگز آنجا عذاب نرسد و بلا راه نیابد. نور حق باشد در تاریکیها. ,

اخبار در تفضیل ابشان بسیار آمده است. ,

رویعبدالرحمن السلمیعنعبداللّه بن احمد بن جعفر الشیبانیعناحمد بن محمد بن علی المروزیعناحمد بن عبداللّه الجوباریعنابن سالمعنمالک دینارعنالحسنعنابی هریرةعنرسول اللّه ‑قال:«من سره ان یجلس مع اللّه. فلیجلس مع اهل التصوف»، هر که آرزومند مجالست حق تعالی باشد بروی باد که با اهل تصوف نشیند. واین بزرگ تشریفی است. ,

آثار عبادی مروزی

4 اثر از مناقب الصوفیه عبادی مروزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب الصوفیه عبادی مروزی شعر مورد نظر پیدا کنید.