4 اثر از مناقب الصوفیه عبادی مروزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب الصوفیه عبادی مروزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عبادی مروزی / مناقب الصوفیه عبادی مروزی

مناقب الصوفیه عبادی مروزی

بدان که بنیاد اسلام بر پاکی نهاده است.قال النبی «بنی‌الاسلام علی النظافة». و پاکی طهارت آب است. و اصل عبادت نماز است. قال النبی‑علیه الصلوة والسلام‑«الصلوة عماد الدین» و اصل عبادت نماز است.نماز حضور«ست»، و حضور بی‌طهارت راستنیاید و این طهارت به غفلت نتوان کرد. نخست جمعیت دل باید و آن نیت است و طهارتبی‌نیت درست نبود که «اعمال بالنیات». ,

عمل به منزلت جسم است و نیت به مثابت روح، و جسم ‌بی‌روح دفن را شاید و روح بی‌کالبد شریف است‑که هر چه به خود قایم بود شرف او اصلی بود، هرگز بنرسد. وهر چه به دیگری قایم بود شرف او به قوام او تعلق دارد. چون از آن قاعده بیفتد آن شرف باطل شود. عمل به نیت قایم است. شرف او نیت باشد، و نیت به خود قایم است، شرف او به نفس خود است. نیت بی‌عملصاحب قدر است، و عمل بی او بی‌خطر است. واز اینجا فرمود رسول «نیة المؤمن من ابلغ من عمله». ,

هر فعلی را کلیدی است و کلید نماز طهارت است و کلید طهارت نیت. قال علیه الصلوة والسلام: «مفتاح الصلوة الطهور». نیت حضور و جمعیت دل است در وقت اداءٍ عبادت بر شناخت قدر معبود. ,

و چون نیت معلوم شد طهارت بر دو نوع است: ظاهر و باطن. اما طهارت باطن به شناخت حق تعالی راست آید. اما طهارت ظاهر به آب حاصل شود در وقت وجود آب و به خاک حاصل شد در وقت او. ذکر گفتن و اعضاء وضو را شستن و از سه بار ناگذشتن. رسول گفته است هر که بیش از سه بار آب خرج کند در هر موضوع که بوده است ظلم کرده است. شرایط و ارکان او معهود و معلوم است. از شرح آن مستغنی ایم. و بر اثر آن طهارت دل از حب دنیا به جای آوردن واجب است. ,

بدان که حق تعالی اهل حقیقت را به هیچ کار چندان نفرمود که بر ذکر خود که «یا ایها الذین آمنوااذکرو اللّه ذکرا کثیراً». ذکر بسیار حضور و دوستی است. کسی که چیزی را دوست دارد همگی خود بدو دهد. قال رسول اللّه «من احب شیئاً اکثر ذکره». تا در دل محبت حق تعالی پدید نیاید زبان به ذکر او حرکت نکند. پس ذکر تبع محبت است و محبت کار دل است. ,

حق تعالی چون خواهد که ظاهری را با باطن در دوستی شرکت دهد دوستی شرکت دهد دوستی در باطن بنده نهد و ذکر در ظاهر پیدا کند تا ظاهر به زبان یاد می‌کند و باطن بنده نهد و ذکر در ظاهر پیدا کند تا ظاهر به زبان یاد می‌کندو باطن به دل دوست می‌دارد، و چندان که ذکر می‌افزاید دولت قربت بر درگاه حق می‌افزاید. ,

هر که می‌خواهدتا بداند که منزلتبه درگاه حق تعالی چگونه است گو بنگر تا منزلت حق تعالیدر دل او چگونه است که حق تعالی بندگان را چندان قدر نهد در درگاه خود که بنده عظمت حق را در دل خود نهد و آن قدر در دل به کثرت ذکر پدید آید. ,

و برای این بود که استادابوعلی دقاق‑رحمة اللّه علیه‑گفت ذکر منشور ولایت است. هر که را توقیع ذکر دادند منشور بدو دادند، و هر که را ر ذکر کاهل گردانیدند وی را معزول کردند. ,

بدان که هیچ راهی که آدمی در وی قدم زند نیکوتر و پاکتر از مجاهدت نیست. و مجاهدت مخالفت است هر چیزیرا که رقم انسانیت بر وی باشد و ثمرهٔ او راه نمودن است به حق تعالی، «والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا». چون کسی برای او همه چیزها را دست بدارد، لابد او نیز همهٔ نیکوییها به وی رساند. قالرسول اللّه : «من کان للّه، کان اللّه له» و هر راه که آدمی بر آن رود وی را در آن طمع باشد و هوای او در آن مجال یابد و نفس اورا در آن نصیب بود، الا راه مجاهدت که هوا در دیگر راهها زنده باشد و در مجاهدت بمیرد. پسمجاهدت سبب عزل انسانیت است و تخم کشف اسرار حقیقت. ,

نهاد آدمی آن گه پاک شود که در دریای مجاهدت افتد. کسی که در مجاهدت بر خود بسته دارد لشکر هوی وی را به غارت برداردو بر وی غالب شود وملازم طمع و متابع شهوت و موافق غضب گردد و ریا بر او مستولی شود تا هر چه کند برای خلق کند. و این چنین کس هرگز حلاوت ایمان نیابد. اما چون به مجاهدت درآید و در بدایت روزگار خود را تربیت کند به مراقبت و ظاهر خود بپیراید به مجاهدت؛ شجرهٔ حقیقت در دل او رسته شود و خارستان معصیت در درون سوخته گردد، فتوح غیب حاصل آید. ,

و بر مردم مبتدی در راه ارادت مجاهدت فریضه است، از آنکه نفس زمام او گرفته باشد، و از هوا آیینهٔ او ساخته تا مذاق مراد او خیالات فاسد بدو مینماید، وباطل در کسوت حقیقت بر وی عرضه کند. چندانهوس در نهاد او پدید آید که یک‌باره از حق پرستیدن بیفتد و به عقوبت ریا مبتلا شود و بند شک و شرک بر نهاد او افتد تا بت‌پرستی تمام از میان کار بیرون آید، و آن ارادت و بال او گردد. ,

پس از جهت مصلحت مشایخ که نایبان نبوت‌اند مجاهده را مؤکد گردانیده تا هر که به راه ارادت درآیبد مجاهدتپیش گیرد و بر ریاضت مواظبت نماید تا اوصاف مذمومه در وی نیست شود، و خلق‌پرستی از دیدهٔ وی بیفتد. پس راه عبودیت واخلاص بر وی میسر شود. ,

و درین اصل شرحی از احوال ایشان گفته آیدکه ایشان را احوالی است بر خلاف آنچه خلق را معتاد است و مدار آن جمله بر سنت است. ,

هیچ چیز از احوال ایشان از فعل یا از قول رسول و از سنت او خالی نیست. ,

ما آن را در پنج فصل یاد کنیم بر طریق اختصار، انشاء اللّه تعالی. ,

بدان که عادت سالکان و مفردان متصوفه آن است که مرقع پوشند برای خشونت را. از آنکه هر جامهٔ فاخرکه مردم در پوشند رعونت اوبدان زنده شود. تکبر در وی پدید آید. پس از بهر آنکه تا شکستگی در مراد نفس ایشان پدید آید، مخالفت اختیار بشریت را مرقع پوشند. تاهر گه چه در پاره‌های مختلف می‌نگرند منکسر و متواضع می‌شوند. ,

و نیز جامهٔ فاخر پوشند که نه بریشان حرام است، اما آنگه پوشند که کهنه و نو در دل ایشان یکسان بود. پسبرای دیدهٔ خلق را جامهٔ یک رنگ یک پاره بر روی کهنهٔ خود فرو کشند. ,

چنانکه ازجعفر صادق‑رضی اللّه عند‑روایت است که پلاسی در پوشیده بودی و خزی بالای آن. گفتند این چیست؟ گفت پلاس برای مخالفت خود را پوشیده‌ام و این خز برای نظر شما. ,

حقیقت بباید دانستن که ایشان هر چه کنند، آن کنند که اختیار رسول بوده است. از آنکه اقتداء ایشان بدو درست شده است در همهٔ احوال. ,

بدان که خوش‌رویی فرع خوشدلی است.کسی که دل او خوش باشد روی او همیشه گشاده باشد. ,

خوشدلی را اسباب است: یکی قطع طمع، دیگر قمع حرص، سدیگر ترک حسد و حقد، چهارم رضا به قضا، پنجم اعتماد بر حق تعالی. ,

چون این معانی جایی جمع شد همه خوشدلی وگشاده‌رویی باشد. ,

از آنکه ظاهر آدمی تبعباطن اوست. هر چه در باطن حرکت کند اثر آن بر ظاهر پدید آید. اگر قبضی در دل آید عبوسی در روی آید، و اگر بسطی در دل آید بشاشتی در وی آید. ,

بدان که متصوفه را الفاظ است و دقیقه‌ها در سخن و خرده‌ها در احوال که هر غافلی بدان واقف نشود، و آن از کتاب و سنت بیرون نیست. ,

هر چه موافق شرع نباشد هر کس که آن کند مخطی بود و کسی که موافق بود حق تعالی وی را نگاه دارد و ایشان توفیق از حضرت یافته‌اند. پس در حمایت حفظ او باشند. ,

اول آنکه در میان جماعتی یک کس را دستار بیفتد جمله موافقت کنند، و اگر کسی جامه را پاره کند آن را به ادب خرقه کنند،و از آن هر کسی پاره‌ای بر جامه دوزند سبب یگانگی در میان ایشان. و مدار این بر حدیث است، «قال رسول اللّه المؤمنون کنفس واحدة، و قال‑علیه الصلوة والسلام‑المؤمن للمؤمن کالبینان یشد بعضه بعضاً.» ,

دیگر آنکه یکدیگر رااخیخوانند، به لفظ «برادر» خطاب کند. و این «را» از کتاب و سنت دلایل است. ,

بدان که متصوفه پیوسته بر مکاره صبور باشند و اظهار جزع نکنند و آن صبر است، و صبر از کمال ایمان باشد. ,

در خبر است که رسول گفت سر ایمان صبر است بر مکاره روزگار. ,

دیگر آنکهترک مکافات سپردن و اگر بدی برایشان رسد مقابله به نیکویی کنند. و این اصلی بزرگ است که رسول مکافات بدی منع کرده است. ,

یکی از صحابه روایت کند که رسول را گفتم چون به کسی رسم وی مراعاتو تلطف نکند و هیچ احسان بجای نیارد، اگر او به من رسد، همان کنم؟ گفت نی که بدی را مکافات شرط نیست. ,

بدان که صحبت کاری عزیز «است»و آن را شرایط است، تا مرد در آن درست آید. ,

و معظم‌ترین آن ترک خصومت و قطع اعتراض استدر همه کارها. از آنکه صحبت یاری دادن استبه همه روی و بار کشیدن است به همه وجه. و این کسی را مسلم شود که در معرفت حق تعالی راسخ قدم باشد. تا اگر کاری بیند که معتاد نبودداند که نتیجهٔ تقدیر است، بدان اعتراض نکند. ,

حق تعالی رسول را صحبت با کسی فرمود که ایشان به حق نزدیک باشند که «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه»، با کسانی نشین که بامداد و شبانگاه طالب و ذاکر ما باشند و از ما مشاهده خواهند. ,

و در جملهٔ حقیقت صحبت ترک انکار و قطعاعتراض است که صحبت با سه نوع مردم تواند بود: با کسی بزرگتر، یا با کسی برابر، یا کسی کهتر. اگر صحبت با بزرگتر بود انکار احوال و اعتراض نکند از جهت، و اگر با کهتر بود هم نباید از جهت شفقت، و با برابر جهت مروت. در هر سه حال شرط نیست و این چنین کس عزیز باشد. ,

و درین رکن سخن گوییم در آنچه تعلق به باطن دارد از اعمال و احوال، و تحقیق در دو اصل پدید کنیم. هراصلی در پنج فصل، به توفیق ایزد تعالی و تقدس. ,

آثار عبادی مروزی

4 اثر از مناقب الصوفیه عبادی مروزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناقب الصوفیه عبادی مروزی شعر مورد نظر پیدا کنید.