1 رؤیای خویش است و بوسه بر لب های خویش
2 سرزمین من که در قوس بامدادان
3 گل سرخ می نوشد دختر کوچک باران
4 اقامتگاهم
1 بالای پلکان
2 تا بوی قهوه ، سرسرای قهوه ای و گام های وسوسه انگیز تو
3 امید مشترکی که در بلندترین بام ها به حقیقت پیوست
4 آواز عشق آینده کی یا
1 من در نفس تو رمزها یافته ام
2 من با نفس تو زندگی ساخته ام
3 من در نفس تو یافتم مکیده ای
4 با خون ترانه ی تو در رگ هایم
1 قلب مرا گرم می کند این اجاق
2 می خوانم زیر ستون های اتفاق
3 ژاله چو بارید بر دلم
4 بستر سردم اجاق شد
1 از تو و بالش که با چراغ لیموها روشن می شدید
2 کدام یک به سفر رفت؟
3 دماغه ی ملافه در این آسمان
4 سفینه های جاذبه را گم کرد
1 عشقی که خواستی بچشانی به من
2 آیا همین صراحی زهرست ؟
3 این لطف بی ریای شماست
4 من هم به آن چه لطف کنی شاکرم
1 مرد قبیه های گمشده در تاریخ
2 ماه سیاه نگاهت را می پرستد
3 هنگام ماه گرفتگی یا باران
4 با شوق بازدیدن خود ، در برق مردمک هایت
1 دو تکه رخت ریخته بر صندلی
2 یادآور برهنگی توست
3 سوراخ جا بخاری که به روی زمستان بستی
4 شاید بهار آینده
1 با آن که سیاه می پوشی
2 چیزی از جنس گل زنبق در طبیعت توست
3 پرورده ی کوهستانی ، از تیره ی کولی ها
4 آن خانم طناز که از بولوارها می گذرد
1 این عینک سیاهت را بردار دلبرم
2 این جا کسی تو را نمی شناسد
3 هر شب شب تولد توست
4 و چشم روشنی هیجان است