2 اثر از باب اول در مرزبان‌نامه سعدالدین وراوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در مرزبان‌نامه سعدالدین وراوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.

باب اول در مرزبان‌نامه سعدالدین وراوینی

ملک‌زاده گفت: دستور از استماع این سخن که اجماع امم و اتّفاق عقلاء عالم بر آنست، درین خصومت و پیکار بدان اسبِ حرون ماند که تا زخمِ تازیانه نخورد، حرونی پیدا نکند و بدان کودک که در مکتب باشد، از بیم دوالِ معلم پای در دامن تأدّب کشیده دارد و چون بیرون آید، عقالِ عقل بگسلد و باز با خوی کودکی شود و بدان خرلنگ که در علفزار آسودگی می‌چرد و بر مربطِ بی‌کاری می‌آساید، درست نماید و چون اندک رنجی از تحمل بارِ اوقار بیند، عیب لنگی پدید آرد. تا اکنون که کشف القناعِ احوالِ او نرفته بود، همه رزانت و ثبات می‌نمود و چون قدمی از حد آزرم فراتر نهادیم، مزاج تأبّی که بر آن تربّی یافتست، پدید آورد و ما چون راه تسامح و تصالح بربستیم، سخن گشاده‌تر بگوئیم: کارداران پادشاه که شرفی دیگر صفاتی و ذاتی بیرون از سمتِ خدمت پادشاه ندارند، چون ایشان را بروز عطلت و عزلت بنشانند، بدان زن متجمّلِ متکحّل مانند که چون پیرایهٔ عاریت ازو فرو گشایند، زشتیِ رویِ خویش پیدا کند و بدان دیوار نگاریده که عکس تصاویر آن چشم را خیره گرداند و چون باندک آبی فرو شوئی، جز گل تیره نبینی و گفته‌اند: لَا تَمدَحَنَّ خَسیساً بِمَرتَبَهٍ نَالَهَا مِن غَیرِ استِحقَاقٍ فَاِنَّهَا تَحُطُّهُ عَمّا کانَ عَلَیهِ و لکِن بَعدَ اَن کَثُرَت ذُنُوبُهُ وَ ظَهَرَت عُیُوبُهُ وَ صَارَمُو اِلَیهِ مُعَادِیا وَ مَادِحُهُ هاجیاً و پادشاه که از مقابحِ افعالِ کارداران و مخازیِ احوالِ ایشان رفادهٔ تعامی بر دیدهٔ بصیرت خویش بندد و خواهد که بتحمّل و تعلّل کار بسر برد، بدان شگالِ خر سوار ماند که بنادانی کشته شد. شهریار گفت: چون بود آن داستان؟ ,

ملک‌زاده گفت: شنیدم که شگالی بکنار باغی خانهٔ داشت. هر روز از سوراخ دیوار در باغ رفتی و بسی از انگور و هر میوه بخوردی و تباه کردی تا باغبان ازو بستوه آمد. یکروز شگال را در خوابِ غفلت بگذاشت و سوراخِ دیوار را منفذ بگرفت و استوار گردانید و شگال را در دام بلا آورد و بزخمِ چوبش بیهوش گردانید، شگال خود را مرده ساخت، چندانک باغبانش بمرودکی برداشت و از باغ بیرون انداخت. ,

2 اِنَّ ابنَ آوی لَشَدِیدُ المُقتَنَص وَ هُوَ اِذا مَا صیدَ رِیحٌ فی قَفَص

چون از آن کوفتگی پارهٔ با خویشتن آمد، از اندیشهٔ جور باغبان جوارِ باغ بگذاشت، پای‌کشان و لنگان می‌رفت؛ با گرگی در بیشهٔ آشنائی داشت، بنزدیک او شد. گرگ چون او را بدید، پرسید که موجب این بیماری و ضعف بدین زاری چیست. شگال گفت: ,

4 جَناحِیَ اِن رُمتُ النُّهُوضَ مَهِیضُ وَ حَبَّهُ قَلبی لِلهُمُومِ مَغِیضُ

آثار سعدالدین وراوینی

2 اثر از باب اول در مرزبان‌نامه سعدالدین وراوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در مرزبان‌نامه سعدالدین وراوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.