
چون جان تو میستانی چون شکر است مردن
با تو ز جان شیرین شیرینتر است مردن
در این صفحه گزیدهای از شعرهای مربوط به مرگ و دنیای فانی را میخوانید؛ آثاری که از ناپایداری جهان، گذر زمان و یادِ رفتگان میگویند و ما را به تأملی عمیق درباره معنای زندگی فرامیخوانند. از غزلهای کلاسیک تا رباعی و دوبیتیِ شاعران معاصر، هر شعر پنجرهای است رو به پذیرشِ فناپذیری و ارزشگذاری لحظههای اکنون. برای مرور آسانتر میتوانید شعرها را بر اساس شاعر، قالب و برچسبهای مرتبط ببینید و از میان ابیات، گزیدههای ماندگار را انتخاب کنید. اگر به دنبال تسلّی، نیایش یا درنگی فلسفی هستید، این مجموعه شما را همراهی میکند؛ از یاد و وداع تا سخن از جاودانگی نام و اثر در دلِ جهانِ ناپایدار.
چون جان تو میستانی چون شکر است مردن
با تو ز جان شیرین شیرینتر است مردن
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابهای تا خود که داند آشنا
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسپی که هر شب کشد او بیار دیگر
درد ما را در جهان درمان مبادا بیشما
مرگ بادا بیشما و جان مبادا بیشما
جان من و جهان من زهره آسمان من
آتش تو نشان من در دل همچو عود من
پیر و جوان کو خورد آب حیات
مرگ بر او نافذ و میسور نیست
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری
در گور کجا گنجی چون نور خدا داری
کر امل را دان که مرگ ما شنید
مرگ خود نشنید و نقل خود ندید